یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

لشکر پائیز ...

 

این روزها همه چیز به هم خورده است و خیلی چیزها دیگر سرجایش نیست !! میوه ای که نماینده ی فصل خاصی از سال می باشد در همه ی فصول در دسترس می باشد ... مثلا همین نارنگی شاید 10 - 15 روزی هست که خودش را روی طبق میوه فروش ها بنمایش گذاشته است !! فصل مرکبات بعد از آبان ماه است ...

   

ولی چه می شود کرد !؟ اختیار زندگی که به دست هوس باشد (!) و وقتی کلید و پسورد هوس مردم دست سرمایه دارها بیفتد (!) راحتتر می توانند حکومت کرده و درآمدهای خود را تضمین بکنند (!) می ماند اندکی دلخوشی برای مردم پائین دست از ناحیه اینکه هر چیزی بخواهی دم دست است (!) و مزه ی زندگی بهم می ریزد ... بماند شق اصلی قضیه که بی سر و سامانی بازار است و همین نارنگی بین 4000 تا 12000 تومان قیمت خورده است !!

 

پریشب مادر از تهران برگشت و دیروز برای دیدنش رفته وبودیم خانه ی برادربزرگ ... حوالی ساعت 11 بود و درخواست اسنپ زدم ... قیمت هایش قاطی کرده بود !! یکبار 12000 می زد و وقتی دوباره انتخاب میکردم می رفت روی 9000 و باز دوباره می رفت روی 13000 و همینطور دلبخواهی بود !! دقیقا مثل جریان منطقه ی نفتی آرامکو شده بود که اینهمه کارشناس و ماهواره که ادعا دارند می توانند مگس ها را در هوا ردیابی بکنند (!) هنوز در حدس و گمان هستند که کِی و از کجا شلیک شده اند !! و شاید هم این حدس و گمان ها برای این است که بازارِ به هم پریدن برخی ها رونق بگیرد واِلا فلان مرکز معتبر می گوید و تائید می کند و کار تمام می شود !! ... برای امتحان هم که شده رفتم و تب سی را هم امتحان کردم (!) دو روزی می شود که نصب کرده ام برای روز مبادا (!!!) مثل اینکه کل برنامه ها قاطی داشتند ... کسی هم تائید نمی داد !!! یکی اوکی داده بود و ما آماده رفتیم پائین ولی دیدم که در همان جائی مانده است که بود !! ( خیلی از راننده ها دوست ندارند با نقشه و اینترنت روشن کار بکنند !! ) تماس گرفتم که کجا ماندی و گفت که بنزینم تمام شده است و نمی توانم بیایم !!!! همین مانده که روی نرم افزار اسنپ و تب سی مورد بنزین ماشین را اضافه بکنند تا هی به راننده خبر بدهد که چقدر بنزین دارد !!!! کنار خیابان بودیم و کمی با  اسنپ و تب سی ور رفتیم و نشد که نشد !! قیمت کرایه هم تا 14500 بالا رفته بود ؛ این مسیری که می رفتیم را معمولا بین 7000 تا 9000 می رویم !! برگشتیم خانه تا ببینیم چه می شود کرد که دوباره من یک اسنپ گرفتم و یکی اوکی داد و دوباره آماده شدیم برای رفتن !! تازه از مبدا حرکت کرده بودیم و ابتدای اتوبان بودیم که به راه بندان خوردیم !! راننده هم کلافه بود و شروع کرده بود به آه و اوه کردن !! من از روی نقشه نگاه می کردم و گفتم که راه بندان در همین یک کیلومتری هست که ما هستیم و بقیه راه باز است !! ولی ... حدود نیم ساعتی در همان محل بودیم و هر راننده ای از ماشین پیاده می شد (!) از راننده ی بغل دستی اش می پرسید : " چی شده است !؟ " انگار نه انگا رکه او هم همانجا بود و کسی حال نداشت حداقل برود روی عابرگذری که 50 متر پائین تر بود و ببیند از دور جزیره ی امیدی دیده می شود یا نه !؟!؟ دو فقره جرثقیل از روبرو آمدندو مشغول بودند و بالاخره راه باز شد ... یک تریلی انگار پایش پیچ خورده بود و محموله اش تکان خورده بود و شاید هم افتاده بود بیرون (!) و خلاصه تمام شد ... آنها هم که فکر می کردند راه بندان بخاطر رژه ی دفاع مقدس و ... است تیرشان و حرفشان به سنگ خورده بود !!


هربار که به خانه برادر می رویم داغ دلمان تازه می شود که گفته اند : قدر حیاط کسی داند که به مصیبت آپارتمان گرفتار شده باشد !! طبق معمول نورا خانم رفتند و کمی تاب بازی فرمودند و بهانه ای شد تا من هم بروم و چند تا عکس از پائیزانه ی حیاط بگیرم ... با تغییر فصل ها نوبت نمایش درختان و گل ها و ... هم عوض می شود !! دیگر از درختان گیلاس و آلو و ... خبری نبود و انگار نه انگار که بودند و با میوه هایشان به آدم چشمک می زدند !! حالا همان درخت به که تنها دو فقره میوه آورده است برای خودش چلچراغی راه انداخته بود !!


 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد