گنده گوئی !!

گُنده گُنده حرف زدن خودش آدابی دارد که باید رعایت بشود و اگر رعایت بشود می تواند تا حد یک اثر بزرگ هم پیش برود و مثلا بشود شاهنامه ی فردوسی (!) که ما در زمان مدرسه به آن می گفتیم قاسدان نامه فردوسی !! قاسدان دئماخ تقریبا چند درجه بالاتر از دروغ گفتن بود و می رفت دو پله بالاتر از چاخان می نشست !!

و اممممما اگر گُنده گوئی رعایت نشود و آداب و چهارچوب نداشته باشد بلافاصله تبدیل می شود به گَنده گوئی که هم ارزش کلام را پائین می آورد و هم ارزش گوینده ی کلام را ضایع می کند !! و کسانی که علاقه دارند تا از گُنده گوئی لذت ببرند باید حواسشان به این شق قضیه هم باشد !!

دیشب رفته بودیم برای برادرزاده ی بزرگ که نوه ی بزرگ می باشد و ادعا دارد که نوراخانیم باید او را خان عمواوغلی(!) صدا بزند ، تولد بگیریم ... یک تولد ساده و البته بسیار پر بار !؟ ما بودیم و مادربزرگش و خودشان ... البته در یک ابتکار ویژه از طرف خواهرش قرار شده بود که ما یک تبریک ویدئویی کوتاه تدارک ببینیم و برایش بفرستیم تا در زمان کیک بری (!) از طریق تلویزیون باز بکنند و سورپرایز بشود !! عصر باتفاق نورا در یک ویدئوی سلفی تبریک گفته بودیم و ارسال کرده بودیم و خلاصه اینکه این مورد هم خیلی خوب از آب درآمده بود ... مادرم از تهران ویدئو تبریک فرستاده بود و کلی خندیدیم که چرا عین گزارشگر ها دارد فارسی تبریک می گوید و اینکه در آخرش چرا نگفت " معصوم زاده - رم !! "

یک مورد هم اینکه وقتی رسیدیم ، در شبکه پنج فیلم سینمائی " عقابها " را نشان می داد و چقدر نوستالوژی داشت این فیلم !!! آن زمان ها که خیلی طرفدار داشت و من برای اولین بار در سینما دیده بودم و تماشاچی های قدیم برای دو تا لگد و 60 تا تیراندازی با یک خشاب سی تائی (!) چقدر سوت و هورا می کشیدند !!! تقریبا یک ربعی از فیلم را دیدیم و خوش گذشت ...

برگشتنی اسنپ گرفته بودم و یک جوان ریشو بود با یک فقره پراید !! ما هر وقت اسنپ بگیریم پراید می آید و برای همین هر وقت ماشینی اوکی بکند به بانو می گویم : " برایت یک پراید پیدا کرده ام !! " وقتی نشستیم یک آهنگ با صدای بلند گذاشته بود " اگه عشق همینه ، اگه زندگی اینه ... " بلافاصله گفت : " اگر اذیت می کند خاموش بکنم !! " گفتم : " صدایش را کم کن که بچه اذیت نشود ، برای ما باز و بسته بودنش زیاد مهم نیست !! " هنوز از دنده یک به دو نرفته بود که گفت : " هایده و مهستی خیلی مشهور شدند و برای همین برخی از خواننده ها مثل گیتا و ... در سایه ماندند !! آنها خودشان هم خیلی قشنگ می خواندند !!! " ( این حرف یک آدم حداقل بالای 60 سال بود ، آنهم با دُزِ اطلاعاتی بالا !! ) البته این ترانه برای ما یک ماندگاری خاص داشت و آن اینکه در زمان طاغوت (!) وقتی حدودا 5 سال داشتم رفته بودیم تهران ؛ خانه ی دائی بزرگ !! و بعد باتفاق آنها رفتیم رامسر ... 6 کودک بودیم و 3 نفر بزرگ ! در رامسر همسر کسی که برای ما خانه اجاره داده بود گفت : " لطفا این بچه ها را یکبار دیگر سوار کن ببینم چطور جا شده اند !! " یادش بخیر آن برنامه چند خاطره داشت که از یاد رفتنی نیست و در هر دورهمی یادش تکرار می شود !! یکی از خاطرات آن برنامه این بود که بعد از راه افتادن نمی دانم کاست در ضبط گیر کرده بود (!!!) یا فقط همین کاست را داشتیم (!!) و این ترانه در آن کاست بود و در طول سفر شونصد بار آن را گوش داده بودیم !!! و داستان این ترانه را برای بانو تعریف کرده بودم ...

وقتی راننده آن نظر بزرگ را داد ، من پرسیدم : " شما چند سال دارید !؟ " گفت : " بنظرتان چند سالم هست !! " گفتم : البته که مهم نیست چند سال داشته باشید ، ضمنا من فقط یک چشم شما را در آینه می بینم و از اینجا شاید متولد 62 باشید !! " گفت : " یعنی من اینقدر پیر نشان می دهم ، از خودم مایوس شدم !! " و بعد کمی کش آمد و گفت : " متولد 76 می باشد ؛ یعنی 22 ساله !!!! " گفتم : " من این ترانه را 44 سال پیش شنیده ام !! ضمنا وقتی آدم حرفهای بزرگتر از سن اش بزند آنها هم در تشخیص سن اش تاثیر می گذارد !! "

کمی که رفت ، بدون اینکه کسی چیزی گفته باشد گفت : " البته من بیشتر پشت فرمان ماشینهای بزرگ بودم و زیاد با این ماشینهای سواری حال نمی کنم !! " و کمی بعدتر از سرعت بالای رانندگی اش میگفت ، البته وقتی مسافر نداشته باشد و ... کم کم صدای نورا هم بلند شد و شروع کرد به غر زدن !! بانو گفت : " اونقده خالی بست که نورا هم نتوانست تحمل بکند !! "