یک زمانی در تلویزیون پیرمردی را نشان می داد که اصلا یادم نمی آید موضوعش چی بود ولی پیرمرد عیالوار در ضمن حرفهایش شعری خواند و یا نقلی کرد که اگر حافظ هم اندازه ی من عیالوار بود !! یک دست اش به سرش بود و دستی از گرسنگی بر شکمش و فرصت نمی کرد بنشیند و اینهمه شعر زیبا درست بکند !!
حالا داستان من شده است مانند داستان آن پیرمرد (!) با این فرق که عیالوار ( مثل عیالوارهای قدیم !! ) نیستیم ولی همین یک فقره مادر و کودک تمام دقایق و ساعات مان را به چهارمیخ کشیده اند !! فقط شانس آورده ام که قضا و قدری هستم و چرخ زندگی هر طور بچرخد من هم می چرخم !!
یکی دو روزی که گذشت راخیلی کم پای کامپیوتر بودم و اگر هم بودم برای کاری بود و برای نوشتن مجالی نبود (!؟) وبلاگ نویسی رونویسی کردن از یک مطلب نیست که آدم برود و بیاید و سطری بنویسد و باز برود و بیاید و سطری اضافه بکند و برای همین نشد که نشد !!
دیروز حوالی ظهر بانو کلاس داشت و شاگردش به خانه می آمد ... هفته ی آخر شهریور است و تقویتی ها و اضافه خوان ها در تلاطم هستند تا قبل از آغاز مدرسه ها کارهای نیمه تمام شان را تمام بکنند !! شروع کلاس ساعت 12 بود و من نورا را آماده کرده و بهمراه خودم به پارک دم دست مان بردم !! یک ساعتی با هم قدم زدیم و هواخوری داشتیم و یک چند تائی هم عکس گرفتم !! البته تاب بازی هم داشتیم ...
بالاخره آمدند و سایبان ایستگاه را هم مثلا نصب کردند !! آن هم چه ساعتی حوالی ساعت 9 شب بود که من از سوپری خارج می شدم که دیدم یک سمندی توقف کرده و مردی ( آنهم تنها ! ) دارد اطراف ایستگاه می چرخد !! بیشتر بنظرم آمد که آمده تا ورق های سایبان را بدزدد !!! ولی سوپری گفت که آمده است تا آنها را نصب بکند !! معلوم بود برای این قبیل کارها نه نور روز لازم است و نه ناظری و نه کمکی !! احتمالا سوپور محله گفته بود که یک مبلغی بدهید تا خودم سرراهم آن را نصب بکنم !! تولید ملی یعنی همین !!!
دیروز که داشتم بیرون می رفتم دیدم سه دختر جوان ، آنسوی سایبان ایستاده اند تا حداقل از سایه استفاده بکنند و موقع آمدن اتوبوس بیایند این طرف !!! عکسی گرفتم تا بماند بیادگار از مدیریت فرهیخته شهرداری !! کاری که بدون بررسی و سنجیدن جوانب و بدست یک متخصص داخلی آنهم خیلی ارگانیک ( تازه به شهر رسیده ی سایبان ندیده !! ) صورت بگیرد همین می شود ...
ناشکری نباشد باید گفت خاک توی سر شهردار و عوامل اجرائی اش جمیعا !!!
سلام
با مختصر دقت در عکس مربوط به ایستگاه اتوبوس به نظر میاد همین روزها از قسمت پشت ایستگاه شاهد رانش زمین و اون قسمت تپه مانند که رویش ساختمان هم بنا شده باشیم .ازما گفتن بخصوص اون سطر آخری که نوشتید .
سلام

بالاخره حرف شما زمین نماند و سایهبان را نصب کردند. اما واقعا به نظرتان سایهبان را میشود جوری نصب کرد که در همه ی ساعات روز، روی صندلیهای ایستگاه سایه بیندازد؟ اگر بله، چهجوری؟
سلام

در جاهایی که فضای کافی وجود ندارد و یا فضاهای جانبی وجود دارند می شود از یک طرح عمومی استفاده کرد ولی بحث مبلمان شهری و ساخت ایستگاه مطمئنا یک بحث کارشناسی است و با داشتن یک دید عمومی نسبت به مسئله فرق دارد ...