یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

من می دانم !!

 

یک ضبط صوتی از سالهای کمی دورتر در خاندان ما حضور داشت با انواعی از داستان ها (!) ... این رادیو ضبط را دائی جان در سالهای اول انقلاب از سوئد برای مادربزرگم  آورده بود تا در گرفتن امواج رادیوئی مشکلی نداشته باشد !! نسل امروز از رادیو خیلی کم سر درمی آورد و تقریبا می شود گفت نسل بعد از هفتاد ، نسل FM می باشند !!!

   

خلاصه اینکه این رادیو ضبط با اینکه پاناسونیک تشریف دارد ولی تولید شده برای کشورهای اسکاندیناوی بود و کلاس ظاهر و باطنش خیلی با وسایل موجود آن زمان فرق داشت ... کیفیت ضبط و کیفیت پخش بالائی داشت و رادیواش هم که غوغا می کرد ...

 


سالها بعد مادر بزرگم فوت کرد و در تقسیم غنائم ماتَرک (!) این رادیو را یکی از دائی هایم برداشته بود که مثلا چیزی بیادگار از مادرش داشته باشد !! یکی دو سالی که در انباری خاک خورده بود تصمیم گرفته بود که ببرد و آن را بفروشد ... یک روز که برای دیدن خواهرش به خانه ی ما آمده بود تعریف میکرد که بردم و قیمت کردم ولی نفروختم (!) دفعه بعد که بردم  می فروشم چون استفده نمی کنم و در زیرزمین دارد خاک می خورد و ... اتفاقا ( ازاتفاق های نادر بود که من قبل از ازدواج ، آنهم در میانه ی روز ! در خانه باشم !!! ) من خانه بودم و جریان را شنیدم و از دائی جان پرسیدم : "  چند قیمت گذاشته اند؟ " و گفت : " 5500 " دست در جیب کرده و شش هزار تومان قدیم (!) گذاشتم کف دست دائی جان و گفتم : " دفعه بعد که آمدی برای دیدم خواهرت آن را هم بیاورتا من بعنوان یادگار نگهدارم !! " خدا بیامرز پول را گرفت و بعد از آوردن رادیو گفته بود که مانده ام که چرا پول را گرفتم !؟!؟ همینطوری هم می دادم دیگر ...  خدا بیامرز سالی یکبار مرا می دید و اتفاقا میانه مان فوق العاده خوب بود ؛ در همان یک نوبت باندازه یک سال با هم گُر می گرفتیم !!! ( بقیه اصلا نمی دیدند !! )

 

یکی دو اشکال کوچک هم در این همه جابجائی پیدا کرده بود و واقعیت اینکه دلم نمی آمد به دست نااهل بسپارم تا رفع ایراد بکند و همانطور مانده بود تا اینکه بعد از ازدواج آن را هم قاطی سایر جهیزیه ام (!) به خانه آوردم و حالا در یک گوشه ای نشسته و ما را تماشا می کند و هر از گاهی برایمان اذان پخش میکند و گاهی هم رادیو آوا که دیگر از دست اش خسته شده ایم ، بسکه ماهیگیر مازیار را شنیدیم و آرایش غلیظ همایون و ترانه های محلی از نوع کرمانجی !!!

 

چند وقت پیش در یکی از مجتمع ها چشمم به یک تعمیراتی از این دست افتاد و دیدم انواعی از این رادیو ضبط های قدیمی را توی ویترین گذاشته ... پرس و جو کردم و دیدم به کارتعمیر هم می پردازد !! دل به دریا زده و رادیو را بردم برای تعمیرو گفتم : " البته بعد از تمام شدن می توانید چند روز بگذارید تا در ویترین باشد و مردم تماشایش بکنند !! " خودش هم کمی ذوق کرده بود ...

 

دیروز رفتم و تحویل گرفتم ، دستی به سر و رویش کشیده بود و رفع ایراد کرده بود و یک قسمتی را هم اشاره کرد که یدکی پیدا نکرد و دست نزد که بهمان روال خودش بماند !! به خانه آورده و بعد از سالها یک کاست خاک خورده پیدا کردم و باز کردم ( البته برای تست کردن !! ) باندازه یک قوطی کیس کامپیوتر در خانه ی مادرم کاست دارم که هنوز منتقل نکرده ام و این روزها باید بروم و آنها را بیاورم و حداقل یک دور باتفاق نورا خانم گوش بدهیم ؛ از ردیف ساز گرفته تا ردیف آواز (!) بهرحال ما شرط پدری بجا خواهیم آورد تا خود او بعدا چه انتخابی داشته باشد !!!

 

جناب تعمیرکار که اتفاقا بازنشسته ی تراکتور سازی بود داشت تعریف می فرمود که در قدیم هر رادیو پخشی متناسب با فضایی که پوشش می داد یک درجه صدائی داشت که شنونده را اذیت نمی کرد ولی این روزها مردم بیشتر دوست دارند همه چیز را با صدای بلند گوش بدهند و این برای گوش مضر می باشد و از این حرفها !!! و از من پرسید : " مثلا تلویزیون شما چیه !؟ " گفتم : " ما تلویزیون نداریم !! " ساکت ماند و من اشاره کردم : " خیلی ها وقتی می شنوند ما تلویزیون  نداریم تعجب می کنند و می گویند مگر می شود !؟ ولی نه تنها می شود بلکه حال و روز ما از آنها بهتر است و منظورم فقط کسانی نیست که تلویزیون این وری می بینند بلکه از آن وری ها هم بهتر است ؛ چون در کُل خاصیت تلویزیون خوب نیست و می شود آن را تشبیه به سیگار کرد !!! "

 

وقتی حرفم تمام شد گفت :" راست اش من خودم هم تعجب کردم و برای همین ساکت ماندم !! مگر می شود در این دوره و زمانه خانه ای بدون تلویزیون تصور کرد !؟ " گفتم : " اگر از شما پرسیدند بگوئید دو خانه سراغ دارید ، خانه ی ما و خانه ی مادربانو !!" گفت : " قبول دارم که تلویزیون یک ابزار سیاسی می باشد و بنوعی دارد به نفع بالادستِ خودش مطلب پخش می کند و حتی در کشورهای دیگر هم همینگونه است و ... " حرفش را قطع کردم و گفتم : " البته خیلی ها هم می دانند که سیگار مضر است ولی همچنان سیگار می کشند !! "

 

در ادامه گفتم : " اگر می خواهید تاثیر بودن و نبودنش را بدانید می توانید یک ماه تلویزیون را مرخص کنید !! " گفت : " من می دانم ولی آن یک ماه را باید بیایم و در مغازه بخوابم !! "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سروش چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 18:40

آن ترانه‌هایی که این سال‌ها به عنوان محلی کرمانجی، از رادیو و گاه تلویزیون می‌شنویم، عموما محلی نیستند و صرفا زبان -و نه حتی ادبیات- کرمانجی دارند. مهم‌ترین خواننده‌اش هم کرمانجی را نمی‌تواند به راحتی و روانی صحبت کند. خلاصه که برای مخاطبان عموما ضعیف، هنرمندانی ضعیف دکان باز کرده‌اند.
خوب شد از چنگ دایی درش آوردید!
ماشالا؛ ردیف ساز و ردیف آواز. امیدی که گوش موسیقایی نورا خانیم، دست کم قوی شود.

سلام
من خودم به گویش کرمانجی جائی ندیده و نشنیده ام ولی بوده اند کسانی که اصطلاحاتشان را بکار می بردند ... در رادیو آوا یک در میان ترانه کرمانجی پخش می شود و یکی تازه به ایران آمده باشد فکر می کند که زبان و فرهنگ اکثریت مردم کرمانجی می باشد !!
قسمتی از انتقال تجربه ی ما مربوط به موسیقی وآواز خواهد بود تا نوراخانم چه بپسندد و چه بردارد !! کمانچه و سنتورش آماده است ...

سروش پنج‌شنبه 14 شهریور 1398 ساعت 08:28

ماشالا به اونی که کمانچه و سنتور را آماده می‌کند.
کردی کرمانجی زبان کردهای شمال آذربایجان غربی و کردهای شمال خراسان است. در حد چند روستا در گیلان، خلخال، دماوند و... هم گویش‌ور دارد. در خراسان، کردها و ترک‌ها خیلی در هم تنیده‌اند و کم نبوده و نیستند کسانی چون من که والدین‌شان، یکی ترک و دیگری کرمانج باشد. این دو قوم، از صفویه به این ور، جبهه ی ایران را در برابر ترکمن‌ها و ازبک‌ها تشکیل می‌داده‌اند. شاید بتوان کرمانج‌های ایران را روی هم، دست بالا ۲ میلیون نفر برآورد کرد.

سلام
و چه اطلاعات خوبی ، ممنون ...
اولین بار در همان مسیر خلخال که پائین آمده و به رودبار می رسد به کرمانجی برخورده ام !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد