یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

خواب های پریشان !!

 

چند وقت پیش نشسته بودیم و آقئین ( برادربانو ) تعریف می کرد که اصلا خواب نمی بیند ( و یا تاکیدا اینکه خیلی بندرت خواب می بیند ! ) !! و من اصراری بر قبول یا انکار نداشتم ... ولی می دانستم که همیشه خواب می بینم و اگر چیزی بیادم نیاید دلیل بر خواب ندیدنم نیست ... و اتفاق افتاده که خواب دیدنم مقدم بر خوابیدنم شده است !! و فکر کنم جناب یونگ هم از توضیح آن آشفته شود !!

   

چند هفته ای می شود که برادربانو بهمراه یک باشگاه کوهنوردی در برنامه های هفتگی شرکت می کند و با توجه به انضباظ و حساسیتی که دارد ، کمی زیادی درگیر این موضوع شده است !! چند وقت پیش اشاره داشت که هر از گاه خواب می بیند ...

 

چند شب پیش در مرز آمریکا و مکزیک بودم و تماسی گرفتند مبنی بر اینکه نیاز ضروری دارند و من باتفاق یک آمبولانس عازم منطقه ای که تماس گرفته بودند ... سر راهمان یک کلانتری هم بود که یکی دو نفر از نوچه هایش داشتند او را ماساژ می دادند و بعد از اینکه فهمید مسیرمان کجاست !؟ غرغر کنان بلند و آماده تا ما را همراهی بکند ... من تعارف زدم که خودمان می رویم و نیاز نیست همراه ما باشد و او گفت که همراه ما نمی آید بلکه دورادور می آید تا بعد از اینکه کار ما را ساختند ( کشتند ! ) جنازه مان را برگرداند که بعدها مشکل ساز نشود !!

 

فکر می کنم همین خواب باعث شده بود تا چند بار بیدار بشوم و دوباره بخواب بروم و جالب اینکه این خواب ول کن نبود ... جائی که می رفتیم یک قلعه مانندی بود که با پله های زیادی خودمان را به بالای آنجا رساندیم و یک تعدادی آدم آنجا بودند که از قرار معلوم حق با جناب کلانتر بود !! وقتی از بالا به پائین نگاه کردم ، در فاصله ی نسبتا دورتری ماشین اش را دیدم که نشان می داد منتظر اتفاقی ست که برای ما بیافتد و او بیاید و جنازه ی ما را ببرد !!

 

کمی بعد دو دسته شدند و جلوی چشم ما به هم حمله کردند و بزن بزنی بود تماشائی و خوفناک !! یکی دو نفری هم خودشان را به ما رساندند که ما آنها را از بالای پله ها به پائین پرت می کردیم !! اینجای خواب جالب تر بود !!


و کلانتر در پائین جنازه ها را برمیگرداند و نگاه می کرد که اگر از ما بوده باشد ، به طرف ماشین خودش ببرد و از اینکه ما نبودیم کلافه شده بود !!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
خلیل سه‌شنبه 29 مرداد 1398 ساعت 20:56 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

نکنه غذای مکزیکی خورده بودی؟::

سلام
شاید هم ...

نگین چهارشنبه 30 مرداد 1398 ساعت 18:26

سلام

آقا من بشدت قرص هالوپریدول رو پیشنهاد میکنم

حالا جالبه که فقط این نوع خوابهای آزار دهنده دنباله دار هستن!! وگرنه که اگه خواب ببینیم در سواحل دریای خزر همراه عزیزان روی ماسه های نمناک نشستیم و میگیم و میخندیم و چای و کلوچه میل میکنیم، سر سه ثانیه سوت پایان رو میزنن!!!

سلام
دقیقا ...
خواب های شبرین کوتاه هستند و در یاد نمی مانند!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد