یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روز جهانی تقدیر از اهداکنندگان خون

 

روز ۲۴ خرداد هر سال (۱۴ ژوئن) به نام روز جهانی اهدای خون (روز جهانی تقدیر از اهدا کنندگان خون) انتخاب شده‌است. در این روز از همت والا و فعالیت انسان دوستانه تمام کسانی که در زمینه اهدا و انتقال خون و نجات جان انسان‌ها تلاش می‌کنند، قدردانی می‌شود.

 
 به بهانه روز اهدای خون
 
سالهاست که از اهداء کنندگان منظم و مرتب خون بشمار می روم هر نوبت که پیام برسد که می توانم خون بدهم و یا ضرورتا نیاز به خون هست ، یکی دو روز پس و پیش ، خودم را می رسانم و خون می دهم ...


وارد ساختمان انتقال خون در مقابل مسجد کبود می شوم ، یاد نوبت قبلی می افتم که از بی نظمی حاکم بر آنجا ناراحت و عصبی شده بود و با خودم عهد کرده بودم که دیگر نیایم ولی باز نمی دانم چرا عهد شکستم ... بی نظمی از در و دیوار این مرکز می بارد ، شاید هم اصلا کسی نمانده است که با معنای نظم آشنا بوده باشد و شاید به جوانترهایی که بکار گرفته شده اند فقط نحوه خونگیری را یاد داده اند و بقیه ی آداب اجتماعی در زمینه برخورد با ارباب رجوع ؛ آنهم مراجعه کنده ای که می آید تا بی مزد و منت خونش را در اختیار ما بگذارد را هرکس بفراخور تربیتی که دیده است اعمال کرده و یا اعمال نمی کند !


از همان پشت میز ثبت مشخصات اهداءکننده ی خون می توان استارت ناراحت شدن را زد !! هر دو باجه ی ثبت نام خالی هستند و ثبت نام کننده ها رفته اند و در سالن مجاور خونگیری و یا در کنار دکتر مرکز مشغول صحبت هستند ؛ مطمئنا صحبت کاری نمی باشد و این را می توان بوضوح شنید !! یک نظر که به اطراف بگردانی معلوم نیست مسئول این مرکز کیست ؟ یادش بخیر سالهای کمی دورتر جناب آقای واعظی عزیز یک عزت و احترامی به مجموعه بخشیده بود !! کمی بعد یکی می آید و مشغول می شود و ثبت نام انجام می گیرد ... در طول این چند سالی که مشخصات درج کامپیوتری می شود ، چندین بار از من در مورد تغییرات تلفن و آدرس پرسیده اند و من هربار آدرس و تلفن جدید را داده ام ، دوباره روی برگه ی من می بینم شماره تلفن خانه ی قدیمی مان درج شده است ، از دیدن شماره خوشبحال می شوم ولی نمی دانم داغ این بی نظمی را کجای دلم بگذارم ، کاش فرم بدهند تا خودمان بنویسیم و خلاص بشود !!


 کمی منتظر می مانیم و بعد خانم دکتر صدا می زند ، انگار کارهای دیگری دارد و سرپا و بدوبدو آمده است تا فرمی را بصورت فرمالیته پر بکند و برود ، شصت سوال را در شصت ثانیه می پرسد !؟ آنهم سوالاتی که مطمئنا در جامعه ی ما ،کسی بندرت به پنجاه تای آنها جواب درست می دهد !! واقعا برای رفع تکلیف هستند و هیچ بار مسئولیتی در سوال کننده مشاهده نمی شود !!؟؟


در سالن خونگیری اوضاع از قرار دیگریست ... چند نفر که معلوم است از شهرستان های اطراف آمده اند و دو به دو و بصورت جزیره ای باهم ارتباط دارند و باز هیچ ردپائی از مسئول دیده نمی شود ؛ شاید هم لازم نیست و وقتی هر کسی کار خودش را انجام می دهد نیازی به مسئول احساس نمی شود ، ولی متاسفانه انجام کارها آنقدر هم که آدم فکر می کند منظم و برخوردها مناسب سازمان نیست !! کارکنان در حال حرافی باهم هستند و آنهم بنوعی که روی اعصاب خون دهنده ها و سایر کارکنانی که با آنها هم فاز نیستند ، می باشند ! نحوه حرف زدن با خون دهنده ها از نوع دستوری و بی ادبانه می باشد و انگار کسانی که برای خون داده آمده اند مسئول عقب ماندگی های هزارساله ی آنها هستند و دارند با رفتارهای توهین آمیز بنوعی انتقام می گیرند.


کار خونگیری تمام می شود و انتظار برای گذشتن زمان استراحت بمراتب از زمان خون دادن غیرقابل تحمل تر می شود ، کمبود نیروی انسانی در محوطه ی سالن مشهود است و یکی دو نفر بدوبدو در حال کارکردن هستند ولی در راهروی مجاور از سر و صدای کارکنان معلوم می شود که تعداد بیکار زیاد است ؛ خدمه مسئول پذیرائی را نمی شود پیدا کرد ، یا دارد کارهای سایر کارکنان را می کند که هوایش را داشته باشند و یا مثل بقیه از زیر کار دررفته و مشغول لاس زدن با نگهبان ورودی است ، مسئول این زمان ها بدرد می خورد !!


دوباره از ساختمان بیرون می روم و دارم زیرلب به خودم بدو بیراه می گویم که خون به جهنم !! چرا با اعصاب خودم بازی می کنم !؟ یاد حرف برادرخانمم می افتم که چند ماه پیش ناراحت به خانه برگشته بود و می گفت دیگر برای خون دادن نخواهد رفت ! حق داشت بی نظمی در خیلی جاها روی اعصاب آدم تاثیر منفی دارد ، و در چنین سازمانی که باید قبل از آموزش های کاری ، آموزش های رفتاری مناسب ببینند و نسبت به رفتار محترمانه با مراجعه کننده ها در حد اعلا روشن شده باشند تاثیرش چند برابر است. لابد فکر می کنید که نوشتن چند شماره تلفن درتابلوی اعلانات نشان دهنده ی درک مسئولین بالادستی به شکایات مراجعه کننده ها می باشد ولی این اشتباه است ، آنها با این چند شماره خودشان را کنار کشیده اند و می دانند با فرهنگ مریضی که ما داریم بندرت کسی اعتراضش را جار می زند ، آنهم برای چه کسی !؟ کسی که معلوم نیست کیست !؟ اگر مسئولین بالادستی انتقال خون فقط ده درصد حساسیت داشته باشند می توانند با یک حضور بیست دقیقه ای در هر مرکز حداقل پنج مورد بی نظمی را ببینند ، البته اگر مسئولین امروزی خود تعریف نظم و احترام و بخورد مناسب را دیده باشند.


این یک شق موضوع بود که قابل اغماض می باشد و می توان هی عهد شکست و دوباره آمد و حرص خورد و رفت ! چرا که خون دادن برای یک اهداءکننده از ارزش بسیار بالاتری برخوردار است ... نکته ی مهمتر این است که امروزه دیگر کسی راهنمائی های لازم و کافی نمی کند و انگار بیماری راهنمائی رانندگی به این سازمان هم سرایت کرده است !؟ اداره راهنمائی و رانندگی چند سالیست که دلش به جریمه نوشتن ، آنهم از نوع مخفیانه و به قصد تامین مخارج سازمانی خود ، خوش است و کاری با ناهنجاری های رانندگی ندارد و با رها کردن اوضاع نابسامان رانندگی در شهر و بیرون از شهر ، تامین درآمد خود را تضمین شده می بیند ، ولی آیا رسالت اجتماعی و فرهنگی راهنمائی و رانندگی همین قدر است !؟ آیا در خون بیست هزار کشته ی رانندگی در طول هر سال نباید کمی وجدان درد متوجه آنها بشود!؟


از قرار معلوم ، این روزها ، سازمان انتقال خون با تکیه بر چند شعار انسان دوستانه تامین خون مورد نیاز و گاه اضافی خود را تضمین شده می بیند و برای همین کاری با مسائل اخلاقی این امر ندارد ، راهنمائی خون دهنده ها به عواقب احتمالی و یاد دادن رفتارهای مناسب و تغذیه مناسب بعد از هر نوبت خون دادن ، یکی از وظایف این سازمان می باشد و اگر یکنفر صرفا فریب شعارهای انسان دوستانه را بخورد و بدون اطلاع از عوارض جانبی خون دادن ، در درازمدت به مشکل بربخورد ، مطمئنا این سازمان از بی اخلاقی ناشی از این عدم راهنمائی به دور نخواد ماند .


خوشبختانه این روزها همه چند سفر خارجی در پرونده ی خود دارند و مسئولین رده بالا از همه بیشتر (!) یکبار که برای گردش به بیرون از کشور رفتید ، سری به یک سازمان خونگیری بزنید و از نحوه ی رفتاری که با شما می شود عیار رفتاری مناسبی برای سازمان خود تعریف بکنید ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 01:38

سلام

ما بگیم؟! اینا عمداً برخوردهای نامناسب میکنن که خون اهدا کننده به جوش بیاد و بتونن خون بیشتری ازش بگیرن!!

وقتی داشتم قسمتی که نوشتین چرا با اعصاب خودتون بازی میکنین، یادم به این بیت افتاد:

سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما ...

و تقریبا مطمئن بودم شما جزو توّابین! نخواهید بود و حتی اگه از اعصاب مایه بذارین، بازم سری بعدی جزو اولین نفرات اهدا کننده خواهید بود .. که خدا رو شکر همینو خوندم در ادامه نوشته ها تون ...

سلام
اصل داستان این است که " لطف مکرر حق مسلم می شود !! " مردم ما در برخی زمینه ها زیادی لطف دارند و مسئولین پررو هم که خدا را شکر زیاد داریم !! ولی واقعا اوضاع فرهنگ در همه ی زمینه ها اسفناک شده است !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد