یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

آدم بی برنامه !!

 

خیلی وقت ها پیش یک مدیرعامل بدقلقی داشتیم که در حد مدیرعامل نبود ولی معلوم بود که یک مدیرتولید موفق و کاربلدی بود !! یکی از معایب فرهنگ ما این است که وقتی یکی در یک رده ای خوب عمل بکند بجای اینکه شرایطش در آن رده را خوب بکنند رده اش را بالا می برند و در آن رده ی بالا ، موفقیت های قبلی اش هم زیر سوال می رود !!

 

  

خلاصه اینکه این مدیر عامل ، غالبا در کارهای رده های پائین که مدیران امورهای دیگر بودند دخالت می کرد و اینکه در برخی موارد می تواند مچ آنها را بگیرد برایش دلچسب بود !! خدا وکیلی هم باید گفت که غالب مدیران ماشین سازی از بعد از انقلاب همگی سفارشی نماینده و فرماندار و امام جمعه و ... بودند و برخی شان حتی در حد یک مسئول جزء هم کاربلد نبودند !!

 

یک روز در یک جلسه ای که همه نشسته بودند گیر داد به یک مدیری که همیشه جا برای ایراد گرفتن داشت و یکی از افرادش را مثال زد و گفت : " من داشتم می آمدم یکی را دیدم که با یک چرخ دستی می رفت آن طرف ( خودش هم نگفت که منظورش چیست !! ) یک کارگر مسن بود بااین قیافه و ... !! " مدیر مربوطه که کمی هم لوس تشریف داشت پیشدستی کرد و گفت : " ایشان نفر ما هستند که سهمیه شیر کارگران را می آورد و احتمالا می رفت برای آوردن شیر !! " بنده خدا خبر نداشت که پشت این حرف یک موردی خوابیده است !!! مدیرعامل فوق که کمی هم کم - اخلاق تشریف داشت خنده ی مسخره آمیزی کرد و گفت : " اتفاقا خودم متوجه شدم ، چون وقتی من وارد کارگاه می شدم او داشت خارج می شد !! من یک جلسه در فلان کارگاه برگزار کردم و موقع بیرون آمدن ایشان بهمراه شیرهای کارگاه شما دوباره به من سلام کرد ... بعد که من باتفاق او به این یکی کارگاه آمدم ، من به این جلسه آمدم و یک ربعی هست که اینجائیم ولی ایشان هنوز از این کارگاه خارج نشده است که به کارگاه خودتان برسد !! فکر کنم طبق برنامه ی ایشان ، مراسم آوردن شیر کارگاه یک پروسه ی دو ساعته است !؟!؟ و برای همین شما هی درخواست نفر دارید و می گوئید نفراتتان کم است !! " مدیر فوق طبق معمول شرمنده شد ... در ادامه افزود : " کارگری که برنامه ی کاری نداشته باشد ، در طول روز برنامه می ریزد و خودش را مشغول می کند ... درست اش این است که ما برایش برنامه بدهیم ، چون اگر به این روال عادت بکند کم کم برای مدیرش هم برنامه می دهد !! اینجا بود که همه مان خندیدیم ، چون می دانستیم که برنامه ی این مدیر را همان فرد می دهد !!!

 

امروز توی اتوبوس بودم و یکی از کارگران قدیمی را دیدم که خیلی وقت است بازنشسته شده است !! کمی برای من از افتخارات کاری اش گفت و بیچاره خبر نداشت که من او را از بالا می دیدم و به افتخاراتش واقف تر بودم !! ولی نمی شود کاری کرد ، همین توهم ها هستند که فرهنگ سرزمین ما را می سازد !! و یاد همان مطلب افتادم ...

 

امروز می خواستم بروم و کتاب وبلاگ سال 97 را از صحافی بگیرم ... وقتی از اتوبوس پیاده شدم یکی از آشنایان را دیدم و کمی با او همقدم شدم ... بنده خدا از دست اتوبوس های مسیرشان می نالید !! همان مطلب بالا را برایش تعریف کردم و گفتم : " بی خود از بالادستی های اتوبوسرانی انتظار نظم دارید ، این روزها با واگذاری حمل و نقل شهری به بخش خصوصی این راننده ها و کمک راننده ها هستند که برای اتوبوسرانی و بازرس ها برنامه ی کاری تعریف می کنند !! "

 

کتابم را گرفتم و انگار که فتح بزرگی کرده باشم سوار اتوبوس شدم ...

 

http://s8.picofile.com/file/8357059092/IMG_20190410_145513.jpg

 

وقتی وارد خانه شدم بانو کتاب را گرفت تا در قفسه ی کتاب ها و بقیه ی مجلدات وبلاگی بگذارد ... مثل کسی که استخاره بکند صفحه ای را باز کرد و خواند :" " گاهی لذت زندگی ، مواجهه باشعورانه با بیشعوری های اطراف هست !! "


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد