امروز گذرم از بازار سنتی تبریز افتاده بود ، به دوستم گفتم : " حالا که تا اینجا آمده ایم بیا تا سرای میرزا جلیل را هم نشانت بدهم که بعدا نگوئی ندیده ام !! " با بی میلی وارد شد ولی معلوم بود که خوشش آمده بود ... منهم چند تائی عکس گرفتم که بماند به یادگار !!
این بچه گربه نمی دانست که میرزاجلیل که بود و چه کرده بود و حالا در چه حال و روزی است !! شاید خاکش حالا خشت دیوار کسی ست که با این تدبیر و امیدواری که به مردم رو کرده است (!!!) محتاج نان شب اش می باشد !!؟؟ ولی روی یک صندلی چوبی قدیمی و دربهترین جای این سرای بزرگ و توریستی نشسته بود و شاید قبل از من عکس اش در دوربین های زیادی ثبت شده بود !! شلوغی کرد و نگذاشت او را هم قاتی مجموعه ی سرای میرزاجلیل بکنم !!
به یکی هم چیزی در مورد عکس گرفتن گفتم که حالا می بینم ترجمه اش به فارسی اصلا خوب در نمی آید !! قدیمی ها می گفتند :" فارسی شکر است ، ترکی هنر است !؟ "