یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مجلس " فضولی "

 

دو سه شنبه ی قبل ( چون این نشست ها هر دو هفته یکبار و روزهای سه شنبه برگزار می شود ! ) اعلام کردند که مجلس فضولی برگزار نمی شود و دو روز قبل دیدم که اطلاع رسانی کرده اند و چقدر خوب است که این ساعت از روزهای سه شنبه (!) کاری برایم پیش نیامده است ...

  

یک مزیت شرکت در این نشست ها این است که در هر نوبت افراد آشنایی می بینم که با تعجب به من نگاه کرده و می گویند : " شما چه عجب از این طرف ها !؟!؟ " و کسی در جواب من که می پرسم : " مگر من باید کجا باشم !؟ " چیزی نمی گوید و همین امر باعث شده تا با شرکت در این نشست ها ببینم در مورد چند نفر که بعنوان دوست رویشان حساب نمی کنم (!) حق با من است !؟


مخصوصا که در این نشست یک قسمتی هست که لیلی و مجنون فضولی را می خوانند و ورای دیدگاه های بعضا تند و تیزی که دارند !! و باب طبع دوستانشان می باشد ، برای من هم خوشآیند است و دلیل اش این استکه من سال 64 -65 بغیر از داستان های هفت پیکر که کاملا حفظ بودم (!!!) خسرو و شیرین و لیلی و مجنون را هم تقریبا بالای 70 % ازبر بودم و یک نوبت لیلی و مجنون خوانی ام در کلاس انشا مرا تا آخر دبیرستان از نوشتن انشا معاف (!) و نمره انشایم را همیشه بیست (!) و مهمتر از همه اینکه اجازه داشتم در کلاس انشا نباشم و بروم با کلاس های دیگر ورزش بکنم !!! و دیگر اینکه دیوان ترکی فضولی که در کتابخانه ی من می باشد و از پول توجیبی ام خریده ام به سال 70 برمیگردد و من از آن سال هر از گاه شعرهایش را می خوانم و نمی دانم چرا کسانی که آشنائی شان با فضولی بیش از 10 سال نیست در باره من اینهمه فضولی بخرج می دهند !!

 

این جلسه هم خوب بود ... مخصوصا مهمان هایی که داشتند و یکی دکتری بود که بی توجه به جو جلسه ، راهی را گرفته بود و داشت بررسی می کرد برخی از مثنوی ها که برای لیلی و مجنون سروده شده است و جالب اینکه در زبان فارسی حدود 40 مثنوی برای لیلی و مجنون سروده شده است و در زبان ترکی بیش از 60 مثنوی و خود این اطلاعات ، جالب بود !!

 

قبل از جلسه چون زود رسیده بودم رفتم و دور استخر شاهگلی را قدم زدم !! چیزی مابین برف و باران می آمد و روی استخر یخ زده بود و اطراف آن هم خلوت بود !! گوشی را درآورده و چند عکس دوباره بیادگار گرفتم ... ما از عکاسی شاهگلی خسته نمی شویم !!

 


http://s9.picofile.com/file/8350568592/IMG_20190129_163631.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8350568684/IMG_20190129_164557.jpg

 


 شب نوبت والیبال مان بود و حوالی ساعت 20 تا 21.30 در خدمت دوستان بودم در والیبال ... حالا اگر بتوانم چایی ام را بخورم ، می خوابم !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد