یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بابا نان داد !!

 

امروز سر راهم سری زدم به سلمانی ام تا دستی بکشد به سرم !! تلویزیون روشن بود و اعلام شد که سخنان رئیس جمهور در جمع معاونین و روسای ارشد جهاد کشاورزی را می خواهند پخش بکنند ... همچنان که سرمان زیر تیغ سلمانی بود گوشمان را هم سپردیم به تیغ سخنان رئیس جمهور ...

  

یکی بود یکی نبود ...  همینجا من دست تک تک کشاورزان عزیز را می بوسم !!  زمانهای قدیم توی روستاها کشاورزی این جور نبود که !!! مثلا توی روستای خود ما (!) هر کشاورزی مسئول تامین مایحتاج خودش بود و بعد از اینکه گندم را درو می کرد آنها را نگه می داشت و یا برای برخی احتیاجات دیگر به دیگران می فروخت و بر حسب نیاز ، هفته یا ماه به ماه ، نیازی که برای تهیه ی نان داشت را می برد برای آسیاب و بعد آرد می گرفت و می آورد خانه و نان تهیه می کردند و داستان کشاورزی و روستا این گونه بود ، مثل حالا نبود که سیستمی باشد و کسی نگران باشد و ...

 

این سخنان رئیس جمهور نه در کلاس دوم ابتدائی و برای بچه های شهر تهران (!!!) که داشت با آرامش و طمئنینه ی خاصی برای معاونین و روسای ارشد جهاد کشاورزی که خودشان در این زمنیه حداقل ؛ هزار برابر (!!) رئیس جمهور می دانند ، ایراد می شد و آنها هم داشتند با حوصله گوش می دادند و اتفاقا یکی که از همه پاچه خوارتر بود داشت ازاین جملات کودکانه (!) نت برداری می کرد !!!؟؟

 

انگار سیلو ها را بعد از انقلاب ساخته اند و قبل از آن مردم گندم بدست دنبال آسیابان ها و سپس  آرد به دست دنبال نانوائی ها می گشتند !! حالا سر داستان رئیس جمهور چه آمد و به کجا منتج شد را نمی دانم ولی کار سر من تمام شد و من ادامه گوش دادن را رها کردم ...

 

یعنی آن داستان توی کتاب ابتدائی ما که مشهور بود به همان نانوا که دوست ماست !! از سخنان امروز رئیس جمهور پربارتر و بهترتر بود ...

 

===

 

یکی آمده بود چاپخانه ی دوستم و ابتدای حرفش را بقول از رفیق دوزد (!) ( همان رفیق دوست سابق که افتخارش رانندگی بلیزر امام بود از فرودگاه تا بهشت زهرا و گندش هم بالا کشیدن اموال بنیاد مستضعفان بود و البته زمان جنگ هم با قزاقی معامله ی موشک می کرد که آن زمان نه فاکتوری بود و نه شائبه ی اختلاسی و نه ... !!! ) آغازید که نقل کرده بود از ابتدای انقلاب که امام به او گفته بود امورات مردم را دست کارمندان نسپارید !! ( که خود این مورد هم یک عالمه ایراد دارد !! ) و اشاره میکرد به مشکلی که برایش پیش آمده بود و کارگاهی که قرار بود برای کارشان راه اندازی بکنند به مشکل اداری برخورده و از قضای معلوم منابع طبیعی نم یگذارد تا ساخت و ساز بکنند و می گفت :" وقت یهم یکی می خواهد کارآفرینی بکند و چهار نفر از آنجا نان سر سفره شان ببرند(!!) اینها نمی گذارند !!؟؟ " و من گفتم : " حالا داستان زمین و کارگاه مهم است یا واقعا داستان نان آوری و کارآفرینی شما !؟!؟ " کارمند مگر مسئول اجرای قانون سازمان متبوع خودش نیست !! اگر قانون خوب است کارمند باید به آن استنهاد بکند و اگر قانون بد است (!) کارمند باید نفعی ببرد تا بگذارد شما هم نفعی ببرید !! شما می خواهید با این حرفهای عوامفریبانه و داستان نان و کار و ... خر خودتان را پیش برانید و دیده اید که حالا دیگر مردم همه مار خورده و اژدها شده اند !! "

 

کمی بعد نشست و کمی در مورد کارهای چاپی خودش حرف زد و هی منحرف می شد بطرف سیاست !!! انگار بیکار بود و داشت وقت تلف می کرد ... و رسید به اینجا که آمریکا کشتی هایش را آورده به خلیج فارس و یکی از همین روزهاست که ایران را بزند !!؟ یک طرحی هم داشت و از من خواست کار بکنم و من گفتم : " چون تا چند روز دیگر احتمال می دهند که آمریکا حمله بکند و من شما را نمی توانم پیدا بکنم (!؟) حساب را قبلا گرفته و بعد کار می کنم !!! " همان فرد آگاه اعلام کرد که آمریکا توی افغانستانی که چیزی نداشت در عرض ده سال نتوانست کاری بکند ، عمرا که بتواند چشم ایران را فوت بکند !!!؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد