حرف های سرراهی !!

نشسته بودم و داشتم دو ساعت در مورد اپراتوری کامپیوتر و اینکه فایل چیست و فولدر چیست و پسوندهای فایل ها چی هستند برای یکی توضیح می دادم و او هم بله ها را می رساند و آخر سر یک سوال نارسی می پرسید و من با چشمان گرد شده نگاهش می کردم ... یکبار پرسید : " سوال ناجوری پرسیدم !؟ "

گفتم : " نه چشم هایم را گرد کرده ام تا راحتر به گذشته برگردم و ببینم برخی از معلم های ما از دست ما چه می کشیدند ؛ مخصوصا اونی که زور می زد تا جبر و مثلثات به ما یاد بدهد !! "

نه اینکه ما دانش آموزان بدی بوده باشیم و نه اینکه آنها کم سواد بوده باشند ولی روش تدریسی که بر مدارس حاکم بود خیلی ضعیف بود و معلم ها غالبا مثال های روشن و عینی برای درس هایشان نداشتند و ما باید در تخیلات خودمان فرمولهای نجویده ای را به خاطر می سپردیم و نمی دانستیم به درد کجای مان می خورند !؟!؟

ولی برای این دوستم چنان مثال هایی می زدم که همه چیز را شامل می شد ، یعنی اگر کامپیوتر هم یاد نمی گرفت ، سیاست یاد می گرفت !! عکاسی یاد می گرفت !! آشپزی یاد می گرفت !! ولی چکنم که برای یادگیری باید حواس سرجایش باشد و چشم با زل زدن به دهان معلم نمی تواند نقش حواس را بازی بکند !!

===

یکی از شبهایی که گذشت ، دوستی تماس گرفته بود و موردی را از من سراغ می گرفت و من سر میز شام بودم و عکسی که از شام در حال پخت گرفته بودم را برایش ارسال کردم و یک بفرمائی زدم !! نوبت قبل که در اینستا عکس بورانی گذاشته بودم ، خیلی ها شاکی شدند ( از نوع احساسی !! ) که دیدم و اِله شدم و بِله شدم و ... و برای همین تحریم پشت سر تحریم که عکس خوراکی نگذارم !!

بعد از اینکه عکس را برایش فرستام و اتفاقا ایشان از کسانی بود که ابراز کرده بود که با دیدن بورانی، اوومماخ کرده بود (!!) نوشتم : " چون نمی دانی چیست (!) پس نمی توانی اومماخ بکنی !! " و قرار بود در اینستا بگذارم و ببینم کسی می تواند از قیافه اش بداند چیست !؟!؟ و نشد که بگذارم و اینجا درج می کنم ..

===

دیشب یکی هوس کرد مرا هم تا یک مسیری برساند و من از وقتی توی ماشین نشستم روی منبر رفته بودم و اگر خانم بچه هایش در منزل حاضر و آماده برای مهمانی رفتن ، منتظرش نبودند می رفت و از بستان آباد دور می زد و برمی گشت تا پای منبر حرفهایم را از دست ندهد !! یکی دو جا اصطلاحاتی بکار بردم که زیادی خوشآیندش شده بود و برای همین اطلاع رسانی کردم که برای بکار بردم آنها باید باندازه ی کافی اطراف را بسنجد و بعد زا بستر سازی مناسب بکار بگیرد (!!) چون عباراتی که بعنوان مَثَل و کنایه و ... بکار گرفته می شوند ، چنانچه بستر سازی مناسب قبلی صورت نگرفته باشد تولید عوارض جانبی می کند و رفع این عوارض گاهی با جراحی هم ممکن نمی شود !!

یک حکایتی بود که بی مناسبت به حال  بحثی که مطرح کرده بود نبود و من اشاره کردم به سخن یکی از بزرگان کوهنوردی که آدم شوخی بود و سررشته ی کافی در مورد گیاهان داروئی داشت و تعریف می کرد که هر سال یکی دو ماه به مرخصی عطاری می رود (!) وقتی پرسیده بودند این دیگر چه نوع مرخصی است گفته بود : " هر سال در برخی از روزهای هر فصل ، مدیر کل به من مرخصی می دهد تا با گروه کوهنوردی به کوه برویم و گیاهان داروئی مخصوص آن زمان را برایش بیاوریم ... ما هم باتفاق گروه و با هزینه ی کارخانه می رویم دماوند و علم کوه و ... و دو روز مانده به پایان مرخصی می رویم از اطراف همین کوه بالای سر شهر ، کمی گل و گیاه جمع می کنیم و می بریم تا آقای مدیرکل ببرد برای خانمش !! "

و یکبار در مجلسی یکی از مهمان های مدیرکل که تعریف گیاه شناسی این بزرگوار را پیش او زیاد کرده بود !! از او در مورد نحوه  مصرف پرسیده بود و او در جواب گفته بود : " شما پشگل گوسفند را هم یکبار در سال دم بکنید و نوش جان بکنید (!) مطمئنا نفع اش به یک جای بدنتان می رسد !! ولی داروئی ترین گیاه را هم زیاد مصرف بکنید نه تنها بیشتر از خاصیت اش کاری نمی کند بلکه می زند و از یک طرف دیگر ضرر می رساند !! " و تعریف می کرد که مطمئن هستم که هر کجا پشگل گوسفند می بیند ، هوس یکبار دم کردنش به سرش می زند !!!