یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک روز پر دیدار ...

 

پریشب خانه ی مادرم بودیم و دیروز صبح بعداز تماشای قسمت هایی از برنامه حالا خورشیداز خانه خارج شده و بطرف مرکز شهر رفتیم ، کمی بعد بانو به طرف محل کار خودش رفت و من رفتم دنبال کارهای نیمه تمامی که هیچگاه نمی خواهند تمام بشوند !!

   

پریشب حوالی ساعت 11 بود که توی یکی از کانال ها به میزگرد آماری رسیدم ... فکر کنم رئیس مرکز آمار ایران بود باتفاق یک مهمان که قبلاها مدیرکلی در مرکز آمار بود و حالا کارشناس تشریف داشت ... از آن میزگردها بود که به آرامی پیش می رفت و هر دو باضافه ی مجری داشتند ازحق و حقوق آمار دفاع می کردند و گلایه های رئیس مرکز آمار بیراه نبود ولی بیجا بود (!) ، بقول شاعر : آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست !! آدم نمی تواند سر یک سفره بنشیند و بخورد و هی بگوید اینجا این اشکال را دارد و این مشکلات هست و ... مدیرکل باید راهی پیدا کرده و اشکالات را حل بکند و یا از سر سفره ی معیوب بلند شود !؟!؟ اگر هم محتاج نان و میز و مقام و ... است بهتر است رویش را بطرف دیوار بگیرد !!!

 

آقای رئیس از این مسئله شاکی بود که در ایران آمار در دو جا تهیه می شود ؛ در بانک مرکزی و مرکز آمار ایران و ادعا داشت که برخی از وزارت خانه ها و نهادها آمار دقیق به مرکز آمار نمی دهند !! از طرفی هم اختلاف شدیدی بین آمارهای بانک مرکزی و مرکز آمار وجود داشت که قابل توجه بود !! مثلا در یک مورد اختلاف بین آمارها 10 به 40 بود که نشان می داد هر کسی توی طبل خودش می کوبد !!

 

یادتان هست که هرشب سخنگوی بدبخت دولت می آمد و از تورم نقطه به نقطه و تورم کل حرف می زد و همیشه یک رقمی تمام می کرد !!؟ این بار آمارها جوری بود که عمرا آقای بدبخت بتواند بیاید و در تی وی ذکر بکند !! در برخی موارد تورم تا 166درصد هم بود !! البته بازهم می توان به این نوع آمار دادن ها شک داشت !؟ چرا که در برخی زمینه ها قیمت ها تا 5برابر افزایش دارد !! لابد دولت می گوید که تورم همان 32% است و اگر کسی گران می فروشد به ما چه ربطی دارد !!؟؟

 

اولین ملاقاتم با یک دوست در محل کارش بود ، دوستی که کمی فاصله ی سنی مان زیاد است و با بچه هایش هم دوست هستم !! توی دفتر کارش نشسته بود و بنوعی استرس داشت !! یک مولتی میلیاردر که  دفتر کارش بیشتر شبیه یک بنگاه کوچک است !! معلوم بود که ته دلش آشوب دارد !! البته قبل از اینکه وارد دفترشان بشوم در داخل آسانسور یک عکسی گرفتم از تاریخ معاینه ی آسانسور و آخرین مهر رای سال 95 بود !!؟؟

 

بعد از اینکه من رسیدم و طبق معمول چند بار عبارت چه خبر !؟ رد و بدل شد ... بلند شد و تی وی اتاقش را روشن کرد و رفت روی سایت های مختلف ماهاره ای تا چیزی پیدا بکند !! داشت زیرلب می غرید ... چون در چند جا داشتند پرونده ی خاشیقچی را زیرنویس می کردند و یا بررسی می کردند و او هم با بیحوصلگی می گفت که تمام کنید برود دیگر !!! معلوم بود که این اقدام وحشیانه روی اعصابش می باشد ، البته نه بخاطر قتل یک فرد ؛ بخاطر اینکه دولت هایی که آنها را دوست دارد در این پرونده در معرض اتهام و جرم بودند و این برایش سنگین می آمد !!

 

بعد از آنجا رفتم سراغ یک همکار قدیمی که در کار خرید و فروش لوازم برقی و الکترونیکی است تا کمی خرت و پرت تهیه بکنم !! آنجا هم اوضاع خوب نبود ، می گفت : " هر شب با پسرم درخانه دعوا داریم !؟!؟ بسکه قیمت ها متغیر هستند !! مثلا من چیزی را می فروشم 40 هزار تومان و می گوید قیمت آن امروز 80 هزار تومان بود و ارزان دادی !! " روی کارتنهای وسایل انواعی از قیمت ها نوشته و خط خورده بود و یک قیمت جدید نوشته شده بود ... می گفت : " نمی توانم در مغزم هضم بکنم که جنسی که هفته ی پیش می دادم 12هزا رتومان حالا بدهم 60هزار تومان !! " چند دقیقه ای نشستم و چیزی که می خواستم در بساطش نبود !! در عوض در عرض همین چند دقیقه دو نفر مراجعه کردند برای گدائی !!! اینکه اوضاع خیلی خراب است ، شکی نیست !! مخصوصا دهک های پائین تقریبا با خاک یکسان شده اند !! و این امر باعث شده است گدایان حرفه ای راحتتر و با وقاحت بیشتر کار بکنند والا آدمهای باشخصیت در این مواقع هم نمی توانند به این راحتی در خیابان ها راه بیافتند !!

 

سر راهم ، مسیرم را از یک خیابان انداختم که کمی زودتر به مقصد بعدی برسم و در جلوی یک مغازه چیزی را که می خواستم پیدا کردم !! یعنی فکر کنید من دو بازار معروف در زمینه برق را الک فلک کردم و چیزی که میخواستم را نیافتم و آن وقت در یک وسایل برقی فروشی آن را پیدا کردم ... این نشان می دهد که در کشور ما نیاز است که همیشه مقدار زیادی وقت برای کارهایی که داریم کنار بگذاریم !!

 

از آنجا به کارگاه دوستم رفتم تا کمی کار نجاری بکنیم !! البته کارمان با چوب بود و نجاری بحساب نمی آمد !! سوراخ کردن چند گوی چوبی که بظاهر کار ساده ای بود ولی حدود دوساعتی از ما وقت گرفت و بالاخره تمام شدند و آنها را با خودم به خانه آوردم (!) شاید روزی بشوند چراغ آویزی در آشپرخانه !!!

 

البته حضور من تاساعت 19 شب در بیرون ادامه داشت و اتفاقات دیگری هم افتاد که بدلیل تکراری بودن می توان در روزهای دیگر به آنها پرداخت ...

 

حالا بروم به یک کار عقب افتاده برسم که کم کم دارد یک سال از تاخیرش می گذرد !!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نگین پنج‌شنبه 3 آبان 1397 ساعت 12:18

سلام بر همشهری دادو

یک برش از زندگی ..

یعنی از صبح که زدین بیرون ، تا 7 شب بیرون بودین؟
ماشاالله به این استقامت!

یه سوال
چطور ممکنه کار مرتبط با چوب باشه اما نجاری به حساب نیاد؟!!

روزهایی که آدم فعالیت زیاد داره، شب خسته، اما راضی به بستر میره...

سلام
استقامت یکی از بارزترین وجوه زندگی ما می باشد ...
نجار جد اعلای چوب کارها می باشد ... حالا نمی شود به منبت کار هم نجار گفت !! به سازنده ی ویلن هم نجار گفت !! ( یعنی نجار خودش دلش نمی آید والا ما چه کاره ایم !! )

خلیل پنج‌شنبه 3 آبان 1397 ساعت 20:26 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

خسته نباشید.!

سلام

همطاف یلنیز شنبه 5 آبان 1397 ساعت 20:45 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
تبریز و گدا؟!!
.
از ناهار نه خبر؟

سلام
متاسفانه کم کم دارد زیاد می شود !! قبول کنیم که کمر دهک های پائین در این تورم شکسته شد ... البته در بالادست ها هوا عالی و آفتابیه !!
.
ناهار را باتفاق دوستم در بازار خوردم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد