یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روایت یک خواب (2)

 

خواب به آنجا رسید که اسم من از توی جعبه بیرون آمده بود برای داشتن یک روز عشقولانه با یکی از همکلاسی ها ... آنهم در کجا !؟ بلژیک !! ولی من ته دلم از دلهره های ایرانی داشتم (!!) از آن دسته که یکی ببیند چه می شود !؟ یکی بگیرد چه می شود !؟ این استرس ها تا اعماق خوابهایمان هم رسوخ کرده است و از دست یونگ هم کاری ساخته نیست !!

   

خلاصه اینکه همکلاسی ام بعد از اینکه اسم مرا برداشت نیم نگاهی به من کرد و سر جایش نشست ، قرارها برای ساعت 7 صبح روز بعد بود ولی من یادم نمی آمد قرار گذاشته باشم که او دنبال من بیاید و شاید اینهم از تاثیرات دنیای بیرون بر دنیای خوابم بود ؛ چون غالبا در قرارهایی که دارم دوستانم دنبال من می آیند و توفیقی نبوده که من دنبال کسی بروم !! شب در خانه چندین ساعت در وسواس این بودم که برای برنامه ی فردا چه بکنم و چه بپوشم و چه رفتاری داشته باشم و ... و این ادامه داشت تا دمدمای وقت قرار که من بالاخره بهترین و شیک ترین لباسی که داشتم را پوشیدم و همانطور که داشتم جلوی آینه خودم را ورانداز می کردم از لای پرده دیدم که آن همکلاسی ام از ماشین پیاده شد و من با عجله از خانه بیرون رفتم ...

 

از قبل چیزی بین ما نبود و برای همین از ابتدائی ترین دیالوگ های خوش و بش صبحگاهی تا دیالوگ خداحافظی عصر متعلق به همان رفتارها و همان دقایق بودند ... روز بعد ما برای روزی که باهم داشتیم چیزی ننوشته بودیم ولی از لابلای گزارشی که دوستان دیگر نوشته بودند بوضوح می شد روز عشقولانه ی ما را ترسیم کرد ... دوستانی که ما را در کافه دیده بودند !! دوستانی که ما را توی مترو دیده بودند !! تعریف مسن ترین عضو کلاس از اینکه میز همسایه ی ما در رستوران بود !! و بقیه دوستان ...

 

صبح بعد زا بیدار شدن ساعت ها به آن خواب و رفتارهای آن خواب فکر می کردم ... ما دوستان جدید را سخت بدست می آوریم و دوستان قدیمی را راحت از دست می دهیم ، در حالیکه دوستان قدیمی بمراتب گرانتر بدست آمده بودند ... ما قوانین بی ارزشی که دیگران ساخته اند را به زندگی هایمان تحمیل می کنیم و بهای آن را از عمر و زندگی خودمان می پردازیم  ... ما از دوستی هایمان لذت نمی بریم (!) چون در پشت پرده ی تجزیه و تحلیل های روزمره رفتار می کنیم و لذت واقعی در خالص بودن رفتارهاست ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 2 آبان 1397 ساعت 12:42

سلام

خواب جالبی بود ... خیره انشاالله ...

به نظرم زمانی که ما به اون نقطه نظر برسیم که در چهارچوب عرف جامعه ای که توش زندگی میکنیم، بی هول و هراس از اینکه دیگران چی میگن یا چی فکر میکنن، مطابق میل خودمون زندگی و رفتار کنیم، میتونیم یک زندگی راحت و بی دغدغه داشته باشیم و از دوستی هامون هم لذت ببریم ..

سلام
ایشالا می رسیم ولی بعد از رسیدن باید هی بگوئیم ماشالا ماشالا تا چشم نخوریم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد