یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک روز معمولی

 

دیروز هم یک روز معمولی بود ، نه قرار بود اتفاقی بیافتد و نه قرار بود اتفاقی نیافتد !! دوستم در سفر گرجستان تشریف دارد و من باید می رفتم چاپخانه اش تا یکی دو سفارش را برایش راه بیاندازم ...

  

 

من گاهی اوقات خوش اخلاق تشریف دارم و گاهی اوقات بداخلاق (!!) البته خود این خوش اخلاقی و بداخلاقی ها تابعی از جریانات روزمره هستند و ممکن است بداخلاقی توجیه همه رقمه داشته باشد الا توجیه اجتماعی (!؟) و خوش اخلاقی توجیه اجتماعی داشته باشد و از سایر زوایا اصلا هم خوب نبوده باشد (!؟) منظور از توجیه اجتماعی همان همرنگی با جامعه است ... و از همین زاویه معلوم است که اغلب من باید بداخلاق تشریف داشته باشم (!؟) چون بدلایلی خاصیت آفتاب پرستی ام اشکال پیدا کرده است و نمی توانم تند تند رنگ عوض کنم و و به رنگ افراد جامعه دربیایم ؛ خاصه که این روزها مردم ما اندازه نرم افزار فوتوشاپ تنوع رنگی دارند !!


یک نمونه اش را بنویسم که زیاد هم بدک نیست !! یک ربع نبود که از خانه خارج شده بودم و سوار بر اتوبوس در راه بودم که مرد مسنی کنارم نشست !! طبق معمول ذکری هم بر لب داشت و نشان از توکل بالا بود !! هنوز دو ایستگاه باهم همسفر نشده بودیم که در یکی از ایستگاهها دیدیم که ماشین شهرداری ایستاده است (!) مامور شهرداری با شیلنگ فشار قوی که برای شستن جدول های کنار خیابان است در حال شستن محفظه ی بزرگ آشغال کنار خیابان بود (!!) یک نفر هم که لباس اش تمیز بود با موبایل از انجام این امر داشت فیلم می گرفت (!!) این کار در زمان های گذشته هم مرسوم بود و رفتگر محله بعد از جمع کردن آشغال ها و تخلیه آنها ، گاری اش را می شست و حتی وارونه می گذاشت تا شروع کاری روز بعد ... حالا یا با شیلنگ آب و یا با آب جوب !؟!؟  این روزها هم که هیچ جوبی آب ندارد !!

 

بغل دستی من با دیدن ماجرای فیلمبرداری از پروسه تمیز کردن ظرف آشغال شهرداری ، سری به تاسف و از سر دانائی تکان داد و به من گفت : " این هم از کار کردن شهرداری ما !؟ " بدبخت فکر می کرد من تائیدش خواهم کرد (!)  ، گفتم  : " تمیز بکنند یک حرفی درمی آورید و تمیز نکنند یک حرف دیگر ... چرا بیخود در مورد کارهایی که اطلاعی از آن ندارید نظر می دهید !؟ همان صلواتت را ادامه بده ، شاید روزی بدردت بخورد !! " بنده خدا انگار به بتن سرد خورده باشد سرش را گرفت آن طرف و تا پیاده شدن ، رویش را بطرف من برنگرداند !! کمی بعد از کاری که کرده بودم خنده ام گرفته بود که عجب بدخلقی کردم هاااااا ( البته از نوع اجتماعی اش ! ) از نظر کاری هیچ ایرادی در آن نبود ، پیمانکار برای اینکه نشان بدهد بعد از جمع آوری آشغال ها هر از گاهی آنها را آب می کشد مجبور بود یک فیلمی هم بگیرد بعنوان سند !! از نظر دینی هم پشت سر کسی که کاری می کند و ما از دلیل آن خبر نداریم ، حرف زدن (!) مصداق بارز غیبت است و اصلا خوب نیست !! تنها توجیه اش از نوع مرض اجتماعی است که ما دچارش هستیم و افزایش قیمت دلار آن را تشدید کرده است !!

 

این نمونه هم زیاد بد نیست ؛ توی چاپخانه مشغول هستم و ماشین کمی ادا درآورده است ... بخاطر اینکه باد کولر کاغذها را پراکنده می کرد برای چند دقیقه کولر را خاموش کرده بودم (!!) گرمای هوا هم بدلیل تحرک زیاد یکه داشتم اذیتم می کرد و ناگهان تلفن زنگ زد !!  تلفن را برداشتم و کسی که پشت خط بود دوستم را می خواست ، گفتم : " نیست و در مسافرت هست  !! " گفت : " به تلفن اش جواب نمی دهد ! " گفتم : " خارج از کشور رفته است و تا دو سه روز دیگر می آید !! برای همین به تلفن جواب نمی دهد !! " پرسید : " کی رفته است !؟ " گفتم : " دو سه روززی می شود !! " گفت : " کجا رفته است !؟ " اینجا دیگر کمی حوصله ام سر رفت و گفتم : " فکر می کنید به شما ربط داشته باشد ، می خواهید بگویم با چه کسانی رفته است و برای من قرار است چه چیزی بیاورد !!؟ " طرف دید قطع بکند سنگین تر است برای همین گفت : " پس من بعدا زنگ می زنم !! " و من گفتم : " حتما ... " و گوشی را گذاشتم !!!


کارهایم تمام شده بود و تقریبا وقت ناهار بود ، رفتم برای خودم یک ساندویچ بگیرم ... دیدم ساختمان و برج ساعت بدجوری دارد نگاهم می کند !! با خودم گفتم : " در طول سال من چند بار از این برج و ساختمان عکس می گیرم ولی دلیل نمی شود این بار عکس اش را نگیرم ، فوقش این است که رسانه ای نمی کنم و می ماند توی آرشیو عکس های موبایلم ... یک عکس گرفتم !!

 

کمی بعد برای دوستی داشتم دنبال شماره می گشتم که چشمم به شماره دوستی در کانادا افتاد !! حدود چهار سالی از آخرین تماس هایارتباطی مان می گذشت و آن زمان زمان حکومت وایبر بود !! یادم می آید که بازی های تیم ملی  بود و او یک عکس گذاشته بود که نشان می داد پیگیر مسابقات است !! خلاصه اینکه بعد از اینکه شماره را برای دوستم پیدا کردم ... و همینطور منتظر تمام شدن کار ساندویچم بودم ... یک پیام در واتسآپ برایش گذاشتم  و عکسی که گرفته بودم را در ادامه پیام سنجاق کردم ... یعنی عکسی که بی خیال گرفته بودم رفت تا مونترال و چه بسیار عکس ها که هنوز در آرشیو مانده اند با هزار امید و آرزو !!!!

 

 

بعد از سالها عدم ارتباط ، یادم رفته بود که آنجا آخر شب است یا اول صبح !؟!؟ کمی بعد برایم جواب پیام آمد و خوشان خوشان خوبی شد ... او هم نامردی نکرد و یک تصویر از چشم انداز اتاقش برایم فرستاد ، معلوم بود که کله ی صبح بود و تنظیم کادر عکس اش خواب آلود !!



انگار جراحی با چاقوی تیزش آن کیستِ چهارساله را برش داد و برداشت و انگار آخرین ارتباطمان همین دیروز بود !! کمی چتیدیم و احوال روزگارمان بد نشد !! چند تا عکس هم بین مان رد و بدل شد ...

 

با خودم فکر می کردم که برخلاف بدخلقی های قبل از ظهری (!) برقراری یک ارتباط ( حتی از نوع مجازی (!) و البته یهوئی (!) می تواند از نشانه های اخلاق اجتماعی خوب بوده باشد ... چیزی که خیلی ها حتی در مورد خانواده های نزدیک و در حد صله رحم (!) آن را بجا نمی آورند !!!

 

سرما خورده ام ... یعنی سرما را به من خورانیده اند !! ولی خدا را شکر کاری که نیاز به هوشیاری بالا داشته باشد ، ندارم !! فرصت کافی هم برای استراحت دارم !! سرما خوردن در مرداد ماه یک موهبت است و لذت تحمل کردن دارد !! قدیم ها در این ایام از سال ، غالبا در کوهها و قله های بزرگ بودیم و از این موهبت تابستانی بی بهره نبودیم ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 15 مرداد 1397 ساعت 01:48

سلام

میگم جناب همشهری،
شمشیر رو گاهی زیر لباس هم میشه بست هااااا

بیچاره پیرمرد!

منم وبلاگ رو به همین خاطر دوست دارم
گاهی گپ و گفت از نوع کامنتی، بدجوری حال آدم رو خوب میکنه.

و یک سوال
چرا تنظیم عکسهایی که من میگیرم حتی اگه وسط روز هم باشه، مثل تنظیم عکس دوست خواب آلوده شماست؟!!

سلام
گاهی وقت ها شمشیر از زیر لباس می زند بیرون !! والا همیشه زیر لباس است ...
البته آن عکس را من کمی برش دادم تا کانادائی تر دیده شود !! شما محو زیبائی منظره می شوید و تنظیمات یادتان می رود ، لابد !!

نگین دوشنبه 15 مرداد 1397 ساعت 01:50

من یک روز از آسفالت کف خیابون عکس گرفتم!

گفتم گناه داره طفلک !!
آخه همه برای عکس گرفتن، دنبال گل و بلبل و سوژه های چشم نواز هستن،
پس کی به این بینوا!! توجه میکنه؟!

و من عکسش رو گرفتم که دلش از بی توجهی عابرین نگیره ...

البته در اینجا از آسفالت عکس گرفتن بعنوان عکس سیاسی و انتقادی تعبیر می شود !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد