یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اندکی صبر ...

 

یکی دو روز هست که وبلاگ ننوشته ام ، گاهی اوقات لازم می شود که انرژی و علاقه به نوشتن را ذخیره بکنم ، برای یک هدف و نوشتن دیگر ... مدتی بود که نمی توانستم ادامه داستانم را بنویسم و تمام بکنم و منتظر یک اتفاق بودم ، اتفاقی که چند شب پیش رخ داد و من یکسری خواب های درهم برهم دیدم و وقتی درشت هایش را سوا کردم و ریزه میزه ها را دور ریختم ، همان اتفاق را پیدا کردم ...

   

اتفاقی که می توانستم بعنوان یک جرقه از آن استفاده بکنم و داستان را ادامه بدهم ... داستان نویسی چیزهای زیادی به من آموخته است و یکی از آنها این است که گاهی باید روال نوشتن را به هم بزنم ، مثلا وقتی نوشته دارد زیادی فلسفی می شود باید فتیله اش را پائین کشید و رفت در مورد موضوعات روزمره و پیش افتاده کمی وراجی کرد و بعد دوباره برگشت !! این رفتن و برگشت ها به همین راحتی ها نیست و لازم می شود تا دنبال یک اتصال خوب گشت ، این اتصال خوب همان اتفاقی ست که ذکرش در بالا رفت !!

 

این روزها کارخانه ها روزگار نسبتا خلوتتری می گذرانند و فتیله ی تولید را تا حد ممکن پائین کشیده اند ، تعداد زیادی از کارخانه ها به کارگران مرخصی اجباری می دهند و برخ یتعطیلات های تابستانی شان راتا چند روز دیگر کش داده اند ، برخ یکارخانه ها محصولات صادراتی شان را فقط تولید می کنند تا دلار بدست بیاورند و از کار کردن برای ریال بی صاحاب منصرف شده اند ... در حالیکه خبرهایی مبنی بر تعطیلی موقت برخی کارخانه و اخراج موقت کارگران مطرح است ، خریدار کارخانه ی ماشین سازی برای اینکه نشان بدهد برای کارخانه برنامه دارد (!!) بیش از 50 نفر استخدام کرده است و البته این حرکت بیشتر رسانه ای می باشد و نمایندگانی که پشت سرش جمع هستند دارند کارهایش را پررنگ می کنند !! این روزها داستان های متنوع و جالبی از خریدار و صاحب کارخانه بگوش می رسد و بیشتر از پیش ما را یاد سریال " سلطان و شبان " می اندازد ؛ شبانی که به دسیسه وارد قصر شده بود و از داشتن اینهمه امکانات و آزادی نهایت استفاده را برای خرکیفی خودش می کرد !!

 

خبری از تورم منتشر نیم شود و مطمئنا در همان حدود تک رقمی مانده است ؛ اصولا تورم در اقتصاد ایران خشک شده است  و این روزها سخنگوی دولت باید بیشتر از رشد چند رقمی حباب ها آمار بدهد ... گرانی کم کم دارددر همه ی سطوح خودش را نشان می دهد و هر صنفی بقدر انصافی که دارد قیمت هایش را بالا می کشد و ولوم تنظیم بازار از کار افتاده است ... دوست دارم دوستی که در ابتدای دولت یقه چاک کرده بود و برای مردم درس می داد که رکود با تورم فرق دارد بیاید و دوباره توضیح بدهد که حباب چیست !؟!؟

 

امروز یک نفر در سوپری محله خیلی داغ کرده بود و معلوم بود حال و روز خوشی ندارد !! از بی نظمی و بی ثباتی بازار و دلار حرف می زد و از سیاست غلط و ... نشان نمی داد اهل هیچکدام ازاین بحث ها بوده باشد و اگر هم بود در همان اندازه حرف زدن بود !! کمی بعد که بیرون رفت تا با تلفن حرف زند ، سوپری تعریف کرد که همسر پسرش رفته و همه ی کارهای مربوط به توقیف اموال و در خواست مهریه و .. را کرده است و بنده خدا و تمام خانواده را در هچل انداخته است !!

 

امروز چیزی حدود بیست و پنج صفحه تایپ کرده ام و چند قسمت داستان را جلو برده ام !! اگر یکبار دیگر فرصت دست بدهد و دوباره برای نوشتن بنشینم ، این قسمت را هم تمام می کنم و خیالم راحت می شود !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 15 مرداد 1397 ساعت 01:54

سلام

واقعاً سحر نزدیک است؟

سلام
بنظر من نباید منتظر سحر شد ... لامپها را باید روشن کرد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد