یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک بعد از ظهر ...

 

طرف های ظهر بود که دوستم زنگ زد که یکی دو تا کار عقب افتاده دارد و چون قرار است به مسافرت برود از من خواست تا بروم و آنها را ردیف بکنم و از این حرفها ... من هم همینطور بی هوا راه افتاده بودم و برای همین به چاپخانه رفتم و دیدم که رسما رفتنی تشریف دارد ....

  

 

کمی کار بُرش کارهای چاپی بود و می گفت که طی امروز و فردا آنها را تمام بکنم و من از ساعت 12 تا 15 همه را تمام کردم و گذاشتم پشت در و به صاحب سفارش زنگ زدم که هر وقت خواستی بیا و ببر !! کارهایش را با کلی دنگ و فنگ به پس فردا وعده داده بودند و بعد از سه ساعت زنگ زدم که تمام شده اند و لابد بقول ما " ایسی - سویوخ !! " شده بود !!

 

بعد از آن یکی هم زنگ زد و یک سفارش کار داد و نشستم طرحش را کار کردم و برایش چاپ زدم و فرستادم رفت ... بعد از ظهر گرمی بود ولی مشغول بودم و کار می کردم و حرص نمی خوردم و برای همین زیاد بد نگذشت !! گاهی اوقات نوع نگاه مردم به مسایل است که به آدم فشار می آورد و بعد از اینکه آدم یک عالمه حرص خورد یادش می آید که " به من چه !؟ " برا ی همین روزهاست !!

 

این روزها چائی را اینطور سرد می کنم و می خورم !!

 


http://s9.picofile.com/file/8333281926/IMG_20180730_134719.jpg

 

برخی ها فکر می کنند که شم اقتصادی بالائی دارند و اگر مثلا امروز فلان چیز را بخرند از آشفتگی بازار فردا به آن مبلغ می رسند و ... و چون راستای حرکتی شان کسب پول بیشتر است !! دست به هر کاری می کزنند و کافیست یک راه کوتاه منطقی برای توجیه  آن داشته باشند !! ولی اگر شخص دیگری همان کارها را بکند و موقعیتی از آنها سلب بکند و یا جلوی چشم اینها به منفعتی برسد فریادشان به هوا می رود که بیت المال بود !؟ حق الناس بود !؟ ملیت بباد رفت !؟ دینداری چه شد !؟ و ... یعنی کارهای دیگران را با میکرومتر می سنجند و کارهای خود را با کیلومتر !؟!؟!؟

 

داستان مسافرت این روزهای برخی از این زرنگ مردم همین است !؟ برای مسافرت خود یک جائی را انتخاب می کنند که به صرفه و ارزان باشد !! و چه جائی بهتر از گرجستان !!؟ کاری ندارند که چه ملت و با چه آئینی آنجا هستند ، خودشان و نوک بینی شان را می بینند !! برای هر نفر مقداری دلار مسافرتی می گیرند و بعد می روند آنجا چند روز وقت تلف می کنند و بعد برمیگردند و از مابه التفاوت پولی که برگردانده اند ، نفعی به جیب می زنند و آن را زرنگی و یا استفاده از موقعیت می دانند !! یکی داشت از این کارهایش تعریف می کرد و وقتی من یک نیمچه نیش زبان به کارش آمدم با اشاره کردن به فلان وزیر و فلان اختلاسگر می خواست کارش را توجیه بکند !! گفتم : " تو که یک کارمند دون پایه بودی ، اگر اینهمه زرنگی بلد باشد ، چرا به وزیری که پایش را روی سر ده هزار تا مثل تو گذاشته و بالا رفته کمی زرنگی و دودوزه بازی قائل نمی شوی ... تو اگر از یک مسافرت بتوانی 15 میلیون کاسب بشوی ، پسر وزیر هم از یک نفتکش می تواند 1000برابر تو به جیب بزند و شاید هم یکی بدهی زیاد داشته باشد و انصاف کم و ببرد و یک دکل بفروشد !!! "

 

بنظر من وقتی نظام حاکم کشوری فاسد شده باشد برایش می توان علاجی یافت ؛ حتی با خون  زیاد !! ولی وقتی ملت یک کشور فاسد شده باشند ، کار خیلی سخت می شود و صلاح و آبادانی رو به محال می گذارد !! هرچند من اعتقاد دارم که اوضاع فعلا آنقدرها هم خراب نیست و نباید ناامید شد ...

 

بعد از ظهر حضور یک گربه ی سیاه در پنجره ی آبدارخانه طبقه سوم ساختمان ثبت اسناد توجهم را جلب کرد و کمی که دقیقتر شدم دیدم بچه هایش هم به زور می خواهند از این پنجره ی کوچک آویزان شده و از تماشای شهر لذت ببرند ... بعد وقتی می گویند که گریه های سیاه سید هستند (!!) خیلی ها باور نمی کنند ، یک ساختمان بزرگ و خالی با امنیت تمام و نگهبان و ... و یک چشم انداز زیبا برای گذران یک عصر دلگیر !!

 

http://s8.picofile.com/file/8333281942/IMG_20180731_203741.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8333281950/IMG_20180731_203755.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8333281976/IMG_20180731_203834.jpg

 

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 11 مرداد 1397 ساعت 09:38 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com

سلام
عجب لحظه ای رو به چنگ آوردید از این گربه ها.. شاید شما خیلی درونی و غریزی این کار رو می کنید، اما من که شما رو مطالعه می کنم و به ساختار و منطقِ نوشته تون فکر می کنم، در اغلبِ موارد به این نتیجه می رسم که شیوه ی نگاه کردن شما به زندگی خیلی نجات دهنده و درمانگره.. کار و نوشیدنی، اقتصاد و تحلیلِ اخلاقی، گربه! در نگاه من معادلِ اینها میشه: تن، جان و طبیعت! هروقت زندگی ما، جلوه ای از تعادلِ میان این سه تا بود، منطق و آرامش و خوشیِ واقعی هم خواهد آمد. مدلِ نوشتنِ شما الهام بخشِ چنین تعادلیه.. زیاد ازتون دیدم چنین سبکی رو، دوست داشتم یکبار نظرمو بگم. خیلی از ما چنین تعادلی رو نداریم تو زندگی مون و همیشه وزنه ی توجهات مون به یه سمتی لنگ می زنه..

سلام
من گاهی وسط یک بحث خیلی جدی بلند می شوم و به گربه ای که بالای دیوارهست و یا دعوای گنجشک ها نگاه می کنم ؛ اتفاقات زیادی در اطراف ما رخ یم دهند و ما نباید به مهم تر کردن و ستاره دار کردن توجهمان ، از بقیه غافل باشیم ...
زندگی وقتی خوب است که یکپارچه باشد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد