یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تا قسمت چه باشد !؟

 

دیشب به اتفاق برادرزاده ها رفته بودیم کوه ... البته برای افطار خانه ی مادرم بودیم و وقتی آنجا باشیم ، نوه ها مجهز می آیند تا بهمراه عمویشان بروند کوه ... قرار این است که ماافطار را سبک بخوریم و سحری را کامل (!) افطار را مختصر می خوریم از همه چیز که خودش می شود یک شام کامل ، سحری هم که همچنان کامل !!

 

 

 

دیشب بالای کوه برعکس روزهای قبل خیلی هم شلوغ تشریف داشت و آدمها از روی هم راه می رفتند ( ترکی اش می شود " آدام آدام اوسته گئدیردی !! " )  ماه رمضان که می شود و مهمان های کوه  در شب زیاد می شوند ، مانند جمعه بازارهای شهرهای کوچک و یا اصولا جمعه بازارها (!!) هر کسی هر چیزی که دارد و می خواهد تبلیغ کرده و به پول برساند ، سر و کله اش پیدا می شود !! در این روزها از طرف مدرسه علمیه ( نمیدانم کدام !؟ ) عده ای طلبه ی جوانمی آیند و بساط پهن می کنند و برای بچه ها مسابقه ی سرپائی دینی و مذهبی می گذارند و برایشان بادکنکی می دهند و کم کم این بادکنک دادن ها دارد نهادینه می شود و هر سال تکرار می شود !! بچه ی زیر 5 سال چکار دارد که بابایش دوست دارد یا نه !؟ بدو بدویم روند پیش این تازه ملایان ، آنها از آنها سوال کرده و یا سوره ای از قرآن خوانده و جائزه ای می گیرند و برمیگردند و اتفاقا بساطشان پررونق تر است ...

 

این شبهای اخیر هر کاری می کنیم که زودتر تمام شده و پائین برگردیم ، نمی شود و دیروقت برمیگردیم ؛ البته باید برادرزاده ها را هم برمیگرداندیم به خانه هایشان ... در ماه رمضان شب ها تا دیروقت شهر نیم خوابد و همه زا فیوضات شبهای رمضان استفاده می برند !!

 

در پارکینگ و کنار ماشین که رسیدیم یکی از دوستان که بالا رفتنی باهم خوش و بش کرده بودیم ، آمد کنار من و گفت که چند نفر هستیم و دعوتمان کرد برای مراسم پرفیض هندوانه خوری ... در سالهای گذشته این مراسم مرتب برگزارمی شد و امسال آن دوستی که پایه ی این قبیل کارها بود نمی آیند و مانده بودیم بدون هندوانه که آن هم رسید !!

 


کم خوردیم و اتفاقا خیلی هم چسبید !! قسمت که باشد خودش می آید و می رسد !!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین پنج‌شنبه 3 خرداد 1397 ساعت 00:35

سلام

بقول مادر بزرگ خدا بیامرزم: هَن بالا!! گیسمت اولسا گلَر یمن دَن !

سلام
خدا بیامرزدشان ...
اصولا آنهائی که حوالی خط فقر زندگی می کنند بیشتر با این گیسمت آشنا هستند !!

الهام پنج‌شنبه 17 خرداد 1397 ساعت 00:28 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com/

یادم افتاد که عموی من، بعد از افطارها می رفت یک سالنِ زیرزمینی خفن و آنجا بیلیارد و پوکر بازی می کرد و به من می گفت آنجا دختر راه نمی دهند.. بعد من می پرسیدم: خب چرا یک جایی نمیری که دخترها رو هم راه بدن و تو بتونی منو ببری؟! جواب میداد: توی ایران جایی که دخترها رو توش راه بدن و خوش بگذره وجود نداره.. سنم خیلی کم بود و نمی فهمیدم که شوخی میکنه یا راستش رو میگه یا کنایه اس!! به خاطر حرفش خیلی غصه خورده بودم و توهم هم زده بودم و هرجایی هم که بهم خوش میگذشت فکر میکردم خوشیِ واقعی نیست! بعدها فهمیدم که سیاست یا ادای سیاست چقدر میتونه در تولید رفتار جنایتکارانه موثر باشه، حتی بدون اینکه خود آدم متوجه باشه..

البته بنظر من بجای سیاست و یا ادای سیاست باید کم فرهنگی یا بدفرهنگی را جایگزین کرد ... من در طول سالهایی که در بیرون و در جمع های مختلف بوده ام دریافته ام که در ایران معنای خوش بودن با نوعی بی ادبی همراه هست و تخلیه ناهنجاری های درونی و خیلی ها بیخود از کلمه نشاط و سرور و شادی حرف می زنند و معنای این کلمات را اصلا نمی فهمند !!
کافیست در یکی از این تعطیلات ها یچند روزه سری به شمال یا جنوب بزنید و ببینید مردم خوش بودن را چگونه تعبیر می کنند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد