دیشب را به سلامت و به خوشی گذراندیم ... وقتی بوکس می شود ورزش ، لابد ترقه منفجر کردن و بمب دستی زیر پای دیگران و روی ماشین ها انداختن هم می شود ارزش !!
سنت های دیرین بجای اینکه شُسته و رُفته بعنوان نمادی از روزگاران یک قوم کهن باشند و گل سرسبد موزه های اجتماعی ، امروزه بعنوان گونی های پر از ماسه و به جای سنگر در اختیار کسانی هستند که قومیت را مقابل دین قرار داده اند !! و صدالبته نه قومیت و نه دین هیچکدام در این حرکت نقشی ندارند و کسانی که به نان شان از ملی گرایی و مذهب مداری تامین می شود یقه چاک کرده اند و این وسط خیل عظیمی از افراد ملعبه شده اند و ریش ملتی مضحکه !!
دیروز نبض شهر در خیابان ها می زد ، آنهم از نوع ناهنجارش !! ظاهرا کسی این رفتارها قبول نمی کند ولی کسانی که توی خیابان ها بودند ، اعم از سواره یا پیاده از همین ملت بودند !! انفجار از هر فقره اش موجود بود ، از فشفشه های کودکانه تا بمب های دست ساز در حد و اندازه های نارنجک ...
داشتم به یکی می گفتم : " من شخصا مخالف این قبیل دلخوشی ها نیستم ولی می دانم که ذات این قضیه مردم آزاری است !! یعنی یک عده جمع نمی شوند تا صرفاً ترقه بیاندازند و به صدایش گوش بدهند ، این ترقه را باید جوری انداخت که ایجاد رعب کند و از وحشت یک عده ، عده ای خوشان خوشان بشوند !! و هر قدر مردم با صداها سازگارتر می شوند شدت انفجار ها بالا می رود ..."
و بازارگرمی داستان ترقه و آتش بازی ، حضور گرم خانم نازی هاست ... آنها که جیغ شان معلوم نیست از شور و شعف شان است یا از ترس و وحشتشان !! بهرحال چهارشنبه سوری نسبت مستقیمی با جیغ نازی ها دارد !!
زمانی که ما کودک بودیم ، چهارشنبه سوری برایمان طعم کادو داشت ... آنهم از نوع اسباب بازی که از دستفروش های مختص این روز تهیه می شد !! سهم پسرها تفنگ بود و فشنگ های پلاستیکی که دنبال هم می دویدیم و از کوچه و محله بوی باروت می آمد در حد گوگرد سر کبریت !!
در روزگار نوجوانی کمی اوضاع فرق می کرد ، پیشرفت حاصل شده بود و انواعی از ترقه ها مد شده بود و مشهورترین آنها هفت ترقه بود و گوگرد و زرنیخ هم بود ... شاید 14- 15 ساله بودم که توی کوچه حَرَمخانه ، پسری را با آمبولانس می بردند و از قرار معلوم انفجار زرنیخ و میخ و ... بود !! بعدها هم گاهی او را می دیدم که یک دست اش را از بازو قطع کرده بودند و مطمئناً این روزها برای او سالگرد از دست دادن سلامت بحساب می آید !! یک دوره ای هم بدلیل بمباران شهرها ، ترقه را ممنوع کرده بودند و می گفتند باید حواس شهر به هواپیماهای دشمن باشد و صدای اضافی خوب نیست !!
این ممنوعیت ها در سالهای بعد از جنگ باعث تشدید حساسیت مردم شد و یک عده که نظرشان نه سر پیاز بود و نه ته پیاز ، ازمنظر دین با آن مخالفت می کردند و دیگه بدتر ... حالا برخی برای برون رفت از این وضعیت ناهنجار دست به تلگرام و اس ام اس شده اند و تهدید های محیط زیستی را مطرح می کنند و ...
دیشب به سلامت و به خیر گذشت ... حوالی ساعت 11 شب بود که به خانه رسیدم و هنوز صدای انفجار ترقه می آمد ... آخرین ترقه ای که شنیدم نصف شب بود ، احتمالا ماشینی در حال گذر بود و ترقه ای نثار خیابان خلوت کرده بود تا خواب محله را بپراند !! چه می شود کرد الا دعا برای سلامت بیماران روانی جامعه !!
حمله .......................لشکر ترقه ها حمله
مامان من که نذاشت از تو خونه تکون بخورم، اصن مامان من نمیدونه دموکراسی ینی چی..
ماشالا چ نوشته ی جالب و پرنکته ای؛
1.نیت مردم آزاری از ترقه بازی
2.هر قدر مردم با صداها سازگارتر میشوند، انفجارها شدیدتر میشوند.
3.نسبت مستقیم ترقه بازی و خانم نازی!
4.آن عده ای ک نظرشان هیچ جای پیاز نیست!
5.بیماران روانی جامعه.
بریکلّا!
سلام ،
مهم این است که بازار کسب و کار سازندگان و فروشندگان شب عیدی گرم باشد!!
دقیقا ...

این برنامه ها برای چرخه ی مالی خوب است تا مسایل فرهنگی و ...