این هفته جمعه زودتر از روزهای معمولی بیدار شده بودم ، هنوز اذان نشده ، خواب چمدانش را بسته و رفته بود ، شاید هم به صدای کوبیده شدن محکمِ پلک هایم بیدار شده بودم !!
یکی از دوستان تماس گرفت که در محدوده ی محله ما هستند و قرار را بر مدار کردیم که بیایند نزدیکتر تا ببینیمشان !! دید و بازدید انجام شد و به هوای کمی قدم زدن باهم همراه شدیم تا در جایی از مسیر من پیاده شوم ... توی راه سری به دفتر روزنامه زدیم تا در تعطیلی و ترافیک نماز جمعه و ... چند شماره مُعَوَق و مُعَوَدبدستمان برسد !! ( مُعَوَد همین حالا بجای وعده داده شده بکار رفت ! )
توی مسیر با یکی از بزرگان فرهنگ جاری شهر (!) کمی اختلاط صوتی و تصویری داشتیم ... مشکلات شهر بدجوری توی چشم هستند و باندازه ی کافی و شاید چند تایی بیشتر ، متولی برای هر کدام موجود است ولی امیدی به بهبود نیست !! بحث از خود روزنامه شروع شده بود ؛ در حال گذر از محله پرسیدم : " در دفتر روزنامه سُرخاب ، چند نفر از بچه محل های سرخاب کار می کنند !؟ " جوابی که دادند منفی بود و بحث شروع شد !! " آقا چرا نام محله ی تاریخ ساز و بزرگ را می برید بالای سر روزنامه تان می گذارید در حالیکه با اصالت آن نام بیگانه اید و توی روزنامه تان حداقل روزی یک سطر در مورد نام و نسب اش نمی نویسید !!؟ اینجا سُرخاب است ، آن کوچه را هم می بینید ، زادگاه " کلنل محمدخان پسیان " است !! " آیا چند نفر از سکنه ی فعلی این محله که مهاجرین اقوام شمالی هستند که بصورت عشیره ای و بدون خونریزی شهر را تصرف کرده اند ، می توانند دو سطر در مورد همین شخص پسیان اطلاعات بدهند !!؟
بعد رفتیم توی فاز مصاحبه یکی از خبرنگاران با یکی از چهر های خاص شهر (!!) ، می گفتند مصاحبه ی چندان جالبی از کار درنیامده است و باز بحث شد که برای مصاحبه ی فرد خاص باید یک خبرنگار خاص اقدام نماید والا هر پرسش و پاسخی به آنجایی که ایده آل است منتهی نمی شود !! و من ذکر خیری کردم از " فروغ فرخزاد " که یک زمانی آمد به خانه جذامیان تبریز ؛ در سالهای خیلی دور و فیلم مستندی ساخت با نام " این خانه سیاه است " ، بعدها مُد شده بود که برخی فکر می کردند با رفتن به این قبیل جاها می شوند مثل همان فرد ؛ البته این روزها برخی که از برخی جاها به پول رسیده اند دوستتر دارند تا از جاهای دیگری ، مثل این رفتارها ، به اعتباری هم برسند !!
کلا روی فاز اصالت بودیم و به هر دری زدیم باز بحث به همان جاها کشیده می شد ، در مورد پروژه ی دهن سوز " تبریز 2018 " هم حرفهایی زده شد و کارهایی که می شود انجام داد و سّدهایی که بین متولیان امر و متخصصان وجود دارد و عبور از میان دلالانی که نقش دزد سر گردنه را بخوبی و بصورت زیرپوستی ایفا می کنند !!!
گفتند : " راهی برای دیدار با شهردار پیدا کن ، دکتر آدم خوبی است !! " گفتم : " در بسته نشان می دهید که چه شود !!؟ " گفتند : " اهل معامله است ولی اگر چیزی فکرش را جلب بکند حتما همکاری و همراهی می کند !! " بعد حرف از مشکلات شهر پیش آمد و پرسیدم : " این شهردار از کجاست ؟ " گفتند : " احتمالا اهل مراغه است !! " گفتم " همان امید را هم نداشتن بهتر است ، برای شهر بزرگ یا باید از فرهیختگان آن شهر و یا از یک شهر بزرگتر شهردار انتخاب بشود !!! آدم کوچک نمی تواند کار بزرگ انجام بدهد ، مخصوصا این روزها که دکتر بودن شرط بزرگی نیست !! البته می تواند کارهای عادی و کوچکش را با کمک رسانه ها بزرگ نمایی بکند !! "
بدبختی کشور این است که هنوز فرق میدان دادن به جوان ها با اختیارِ میدان را به جوان ها دادن ، از هم جدا دیده نمی شود ... یک فرد پا به سن گذاشته در شهر درجه دو در یک شهر درجه یک جوان محسوب می شود !!
سلام سلام
جمعه همطاف جمعه یی ناخوش احوال بید از همان دقایق اولیه اش (نیمه شب)
سرفه و تب داشتم منتهی هیچکدام از این کابوس ها رو نداشتم ( شهر و شهردار و روزنامه و ...)
سلام
خوشحالی برای برف ، سرماخوردگی هم دارد ...
اینها کابوس نیستند ، دغدغه های روزمره هستند ....
کاش همین نوشته را میدادید در همان روزنامه سرخاب چاپ کنند .
سلام
می بینند ، صرف بکند چاپ می کنند ...
جمله آخرتون منو کلا کشتوند