دیشب حوالی ساعت 1 بود که خوابیدم ... کار خاصی نداشتم ، برادرزاده توی اتاقم در حال گشت زنی بود ، مثل اینکه توی موزه می گردد یا توی بازارهای محلی (!) ؛ اتاق من موزه نیست چون چیز باارزش و عتیقه ای در آن نیست و بازار محلی هم نیست چون چیزی برای فروش ندارد ، فقط از نظر تماشا کردن شبیه آنهاست ...
خواب اولم بد نبود ، حوالی ساعت 4 بیدار شدم و دیدم چراغ پذیرایی روشن است ، با خودم فکر کردم برادرزاده جلوی تی وی خوابش برده و چراغ ها روشن مانده است ... ولی با کمال تعجب دیدم هنوز بیدار است و تی وی مقابلش باز است و با موبایل دارد بازی می کند !!! جوابش هم منطقی بود ؛ خوابم نمی آید !! اینها کلهم برنامه ی زمان بندی خواب ندارند !!؟ اگر هم بخوابند ممکن است کمی از ظهر گذشته بیدار بشوند ، بقول خودم که در سالهای کمی دورتر گفته بودم ، خواب اینها شناور است و به زمان خاصی اختصاص ندارد ، با این وضعیت زندگی روزانه را تنظیم کردن هنر است !
خواب دوم من همیشه پر تصویر است ولی غالبا بی تعبیر است !! این قسمت از خواب شامل پازل بهم ریخته ی روزمرگی ها و روزمره گی هاست !! تصاویری که در هم قاتی می شوند و آدم هایی که می آیند و می روند و اتفاقاتی که وجود خارجی شان در حد غیرممکن است !! این قسمت انرژی زیادی از من تلف می کند و متعاقب آن یک خواب خیلی سبک و آرام می آید که یک ایراد کلی دارد و آن اینکه بیشتر از یک ربع ساعت طول نمی کشد !!! و غالبا با صدای زنگ موبایل تمام می شود ، مثلا امروز ساعت 8 یک پی ام آمد که " قله کمال - یهویی " و متعاقب آن ابراز احساسات بیدارها و ...
آنچه گذشت ، تعریف خواب های هر روزی من نبود ، بلکه خواب مختص روزهای تعطیل است !! خواب های روزهای تعطیل من به خاطر اینکه یکی دو ساعتی بیشتر از روزهای معمولی می شود ، بدنبال خود افسردگی و دپرسینگ خاصی دارد ، بطوریکه یک ساعت بعداز بیدار شدن رسمی و خوردن یک چایی و کمی صبحانه از نوع سرپایی ، دوباره برمی گردم و برای رفع کسالت و خستگی کمی می خوابم !!
شاید افسردگی در ذات زندگی شهری و صنعتی نهفته است !!
سلام
خسته نباشید
سلام


عجب عنوانی برای نویسنده درج شده است !؟!؟
سلامت باشید