یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سوالی برای فکر کردن !!

 

یکی از همکارها سر میز ناهار سوال خاصی مطرح کرد ، البته سوال به قواره سوال کننده نمی آمد ، برای همین استقبال شایانی از آن شد !!

   

گرگ ها در زمستان که هوا سرد و غذا کمیاب است ، دایره ای می نشینند ( چون اصلا به همدیگر اعتمادی ندارند !! ) و توی چشم هم نگاه می کنند تا پرونده ی ضعیف ترین گرگی که بدلیل گرسنگی و ضعف پلک زد را بپیچانند !! و مَثَل " مثل گرگ روبرو نشستن " ازآنجا ریشه دوانده !!

 

جمع صبحانه و ناهار ما هم بی شباهت به این داره نشستن گرگ ها نیست !! در جمع های اجباری ( مانند سربازی یا کار و ... ) مردم به اضطرار دور هم هستند و تقریبا تمام توصیفات و تعریفاتی که از هم می کنند از روی ریا می باشد و برای وقت گذرانی و نوعی تبادل کوپن اعتباری برای سرپوش گذاشتن به اشتباهات همدیگر ... در این میان برای اینکه نَقلی و نُقلی باشد ، حرفی وسط انداخته می شود تا به ریش هر کسی گیر کرد ، در آن مدت کوتاه به آن ریش بخندند !! یکی دو تن از همکارها ریش جذابی دارند و بدلایلی که خود مقصر اصلی آن می باشند ، غالب حرف ها به ریش آنها می چسبد !! این توضیح برای این بود که در بالا نوشتم استقبال شایانی از آن سوال شده بود !!

 

سوال این بود که : " بزرگترین  اشتباه زندگی تان چی بود ؟ " و قرار شد هر کسی یک مورد که بزرگترین اشتباه بنظرش باشد را بگوید ...


یکی ادامه ندادن به تحصیل را اشتباه بزرگش خواند و یکی دیگر وامی که برای تعویض خانه گرفته بود و حالا نصف حقوقش را می بلعید  و همینطور می گفتند ... وقتی نوبت به من رسید، قبل از من همه یک صدا گفتند : " اشتباه فلانی پرسیدن ندارد ؛ ازدواج نکردن بزرگترین اشتباه اوست !! " حکم را صادر کرده بودند و پر بیراه هم نبود ولی این اشتباه من نبود !!!  گفتم : " من اشتباه بزرگ ندارم ، همه شان کوچک هستند و البته کم هم نیستند !! " ، یکی از همکاران هم جواب داد که من اشتباهی نکرده ام !! با توجه به اشتراک در اشتباه داشتن همه بیکباره به طرف آن همکار حمله بردند که یعنی چه که اشتباه نکرده ام و ... آن بنده خدا هم می گفت وقتی اشتباهی نکرده ام چرا باید دروغ بگویم !! یکی از همکارها هم که دیر به جمع رسیده بود سینه اش را جلو داد و گفت : " بزرگترین اشتباه من ازدواجم بود !! " البته حرفش را جدی نگرفتیم چون از آن دسته افراد است که باید منت دار خانواده اش باشد برای اعتباری که دارد و الا ...


آخرهای بحث بود و باید ته بندی می کردم ؛ برای همین گفتم : " چرا آن بیچاره را که اشتباه بزرگی نداشت محکوم می کنید ... اشتباه در همه ی زندگی ها هست و امری ناگزیر است ولی بهتر است از یک زاویه دیگر به سوال نگاه کنید و بعد جواب بدهید ... اشتباهات اتفاق می افتند و بعد جبران می شوند و این اصلا بد نیست ؛ مگر اینکه اشتباهی جبران ناپذیر باشد و موجب خسران شده و در نتیجه گیری فرد از زندگی اش دخیل بوده و نارضایتی بهمراه داشته باشد !! ولی اگر فردی از زندگی فعلی اش راضی است ؛ حتی با درصدی از شکایت !! ، نشان می دهد اشتباهی هم اگر داشته جبران کرده است ... "

 

نظرات 4 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 21:18

اگر اشتباهی در کار نبود که نمیگفتن بشر جایز الخطاست ..
نه بد میگم خداییش ؟!!

سلام
انسان همیشه در معرض اشتباه است و بلافاصله باید از اشتباه برگردد ... ولی اشتباه را اساس کار قرار دادن بخاطر پناه گرفتن در سایه " انسان جائز الخطاست " خطای بزرگیست
شما هر چی بگید خوبه ...

... سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 12:09

سلام.
البته باید بگم جواب سوال قواره ی تن همه ی ماست.بر عکس سوالش.
در تکمیل این قسمت از نوشته تون( ولی اگر فردی از زندگی فعلی اش راضی است ؛ حتی با درصدی از شکایت !! ، نشان می دهد اشتباهی هم اگر داشته جبران کرده است) ... باید بگم:
برداشت هر کس از اشتباهاتش متفاوته.یکی وام سود بالا برای خونه ش را اشتباه میدونه و یکی دیگه اون کار را درست ترین کار میدونه.پس از نظر شخص دوم خطایی منظور نمیشه.دید ما به مسایل هست که اونها را منزجر کننده یا زیبا میکنه.. البته با دید انصاف هم باید به مسایل نگریست.یکی جبران خطا نمیکنه و همچنان خرسنده و یکی هم جبران میکنه ولی قلبا راضی نیست.چون برای جبران اون خطا هم ،تاوانهایی چه بسا خیلی سنگین داده .در هر صورت محاله که انسان اشتباه نکنه.اشتباه نیروی محرکه ی زندگیه...
یه نوشته ای خوندم:جوان اشتباه میکند و دنیا را به جلو میبرد ولی پیر خطا نمیکند و دنیا را متوقف میکند.

سلام

البته کاش جلو و عقب زندگی معلوم بود که به کدام سمت جلو هست ...
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولـــــــــــــی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

... سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 14:40

پس ببینید که عشق هم از نظر خیلیها خطاست.و عاشقی بی معنا.ولی وقتی موسم عاشقی فرا برسه دیگه عاقلان هم کم میارند.میدونم میونه ای با این نوشته ها ندارید و گویا منطق بیشتر بر حرکات و گفتارتون حکمفرماست ولی راز خلقت همون عاشقیه.
خدای عاشق در باب اظهار محبتش به بنده ها میگه:هر کس بر من عاشق شود بر او عاشق میشوم, هر کس که من عاشقش شوم میکشمش و خون بهایش منم."من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتله فانا دیته."

عشق یا عقل !؟ چرا یا !؟ چرا هر دو نه !!!؟ عشق و عقل لازمه حرکت هستند ، البته کسانی هستند که اتکا به عقل را دوست تر دارند و عده ای رها شده گی در عشق را ، ولی کمال در جمع کردن این دو می باشد...

... سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 14:59

نمیدونم چطوری بنویسم که حق پستتون ادا بشه.
اعراب جاهلیت هم فکر میکردند عاقلند و عصبیت به آیین اخلافشون اونها را مشهور کرده بود.و در خواب هم نمیدیدند روزی بتی بشکنه و قانونی دگرگون بشه.تا اینکه رسول اسلام(ص) رسالت حق را لبیک گفت و با آوارگیها و مشقات زیادی روبرو شد چون از خطای گذشتگان گفت و تجدید پذیر بودن آیین پیشینیان.پس هر آیینی هم بی عیب و نقص نیست.کما اینکه میدونید پیرهای قبیله که پیامبر (ص) با اونها هم خون بود هم محتاطانه رفتار میکردند و جوانهایی چون علی (ع) و زید به گروه مسلمین پیوستند.
...جلو و عقب زندگی برای هیچکس مهم نیست.مهم رفتن و درنگ نکردنه.مهم توی یه اعتقاد غلط , گیر نکردنه.

برای هر راهی نشانه هایی وجود دارد که باید به آنها توجه کرد والا رفتن انحراف را توجیه نمی کند ... گاه باید به امید عنایتی توقف کرد ، برای یافتن نشانه ای که از تردید و دودلی در انتخاب رها بکند باید استغاثه کرد ... توقف با تفکر بهتر از رفتن بی تعقل است !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد