یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

انطباق و عصیان


آیا تاکنون با چشمانی بسته ، آرام نشسته اید و حرکتِ فکر خویش را تماشا کرده اید؟ آیا ذهنتان، خود را، در عمل تماشا دیده است؟ آیا افکار و احساساستان را تماشا کرده اید؟ آیا دیده اید که چگونه به درختها، به گلها، به پرندگان و به مردم نگاه می کنید و چگونه نسبت به یک پیشنهاد، با یک ایدۀ نو واکنش نشان می دهید؟

 

آیا تا بحال چنین کارهایی کرده اید، اگر جز این بوده و جز این است خیلی چیزها را از دست داده و می دهید. دانستن اینکه ذهنِ آدمی چگونه کار می کند، هدف بنیادی آموزش است. اگر ندانید که چگونه ذهنتان عکس العمل نشان می دهد، اگر ذهنتان نسبت به فعالیت های خویش هوشیار نیست هرگز نخواهید فهمید که جامعه چیست. ممکن است کتابهائی در زمینه جامعه شناسی بخوانید و ضمناً علوم اجتماعی نیز مطالعه کنید، اما اگر ندانید که ذهنتان چکونه کار می کند، عملاً قادر نیستید بفهمید که جامعه چیست، زیرا ذهن شما بخشی از جامعه است اصلاً جامعه ذهن شما است. جامعه تشکیل شده از عکس العمل هاتان، عقایدتان، آئین تان، طرز پوشاک تان، الگوی رفتارتان و آنچه انجام می دهید و انجام نمی دهید. جامعه المثنی آن چیزی است که در ذهن خودتان می گذرد. بنابراین ذهن شما جدا از جامعه نیست. ذهن شما جدا از فرهنگ تان نیست، ذهن شما، از مذهب، از تقسیم بندی های مختلف طبقاتی، از جاه طلبی ها و تضادهای رایج جدا نیست، همه اینها جامعه است و شما بخشی از آن هستید، چیزی بنام « شمای » جدا از جامعه وجود ندارد.

جامعه همواره سعی دارد تا تفکر جوانان را کنترل کرده، شکل داده و قالب بندی کند. از بدو تولد و از شروع دریافت تاثیرات، پدر و مادرتان دائماً به شما می گویند که چکار کنید و چکار نکنید، به چه ایمان داشته باشید و به چه چیز ایمان نداشته باشید. به شما گفته اند که خدا وجود دارد و یا اینکه وجود ندارد. اما جامعه و شخصیت های سلطه جویش، طرز تفکر شما هستند. از زمان کودکی این چیزها به شما تزریق شده است به عبارتی ذهن شما که ذهنی است جوان و تاثیرپذیر، کسب کننده است و کنجکاو و تماشاگر و درٌاک، بتدریج پوشانده می شود، شرطی می شود و شکل می گیرد تا اینکه درون الگوی خاص جامعه جا بیافتد و خدای ناکرده انسانی معترض نباشید. از آنجا که شما معتاد به تفکر کلیشه ای هستید، حتی اگر عصیان و اعتراض بکنید، عصیان شما همواره در چهارچوب همان الگوی خاص است، درست مانند زندانیانی که عصیان می کنند تا غذای بهتر و آرامش بیشتری داشته باشند، اما بالاخره این عصیان در درون زندان صورت می گیرد، وقتی در جستجوی پروردگار هستید یا سعی می کنید بفهمید که دولتی صحیح یعنی چه، این جستجو و درک همواره در چهارچوب الگوی همان جامعه صورت می گیرد، جامعه ای که می گوید « این حقیقت است و آن دروغ است، این خوب است و آن بد است، این یکی مصلح است و آن یکی قدیس. » بنابراین عصیان شما مانند انقلابی که با انگیزۀ جاه طلبی، توسط بسیاری از مردم زیرک تحقق گرفته، همواره از طریق شرطی شدنها و اعمال نظرها محدود شده است، این عصیان نیست، این انقلاب نیست بلکه فقط گامی فراتر و تلاشی دلیرانه تر از کسانی است که با چهارچوب بیعت کرده اند، اما همانطور که گفتم این عصیان همواره در چهارچوب الگو انجام می گیرد، عصیانِ واقعی و انقلابِ حقیقی یعنی در هم شکستن الگو و پرسش و کاوش در خارج از آن.

همه مصلحین جامعه ( مهم نیست که چه کسانی باشند ) صرفاً به بهتر کردن شرایط درون زندان توجه دارند، آنها هرگز به شما نمی گویند که خود را انطباق ندهید، آنها هرگز نمی گویند « دیوارهای سنت و نفوذ اتوریته را در هم بشکنید و شرطی شدن هائی که ذهن را در خود محبوس نگاه می دارند، بدور بیفکنید » در صورتیکه آموزش حقیقی این است نه آنکه از شما بخواهند امتحاناتی را بگذرانید، امتحاناتی که برای آن یک سری چیزها را در ذهن خود چپانده اید. آموزش این نیست که چیزی را که قبلاً حفظ کرده اید دوباره به تفضیل بنویسید بلکه آموزش باید به شما در جهتِ دیدن دیوارهای این زندان کمک کند، زندانی که ذهن در آن اسیر شده است. ارزش های جامعه همه ما را تحت نفوذ خود قرار داده است و مدام به تفکر ما شکل می بخشد و این فشارِ ارزشهای جامعه از بیرون بتدریج به عنوان چیزهای درونی تلقی می گردد. اما هر چقدر هم که ما را تحت نفوذ شدید خویش قرار دهد، نهایتاً این فشار ارزش های جامعه از بیرون است ( علت نفوذ آن اینست که ذهن ما نسبت به حفظ و بدست آوردن این ارزش ها شرطی شده است ) و تا زمانی که این شرطی شدن را از هم نپاشد چیزی بنام « خودجوشی و انگیزۀ درونی » وجود ندارد شما باید نسبت به آنچه که می اندیشید، شناخت داشته باشید و چه بعنوان یک هندو بیندیشید و چه بعنوان یک مسیحی، در هر حال در قالب مذهبی که اتفاقاً متعلق به آن هستید، می اندیشید. شما باید نسبت به آنچه که به آن ایمان دارید یا ندارید، خودآگاه باشید. همه اینها ارزش های جامعه است ( و الگوهای هر جامعه مجموع ارزشهای آن است ) و تا زمانی که نسبت به آن الگو هوشیاری نداشته باشید و آن را درهم نریزید، به هر حال یک زندانی هستید، اگر چه ممکن است خود را فردی آزاد بدانید.

اما اکثر ما به عصیانِ درون زندان توجه داریم. ما غذای بهتر، کمی نور بیشترو پنجرۀ وسیعتری می خواهیم تا بتوانیم کمی بیشتر به آسمان نگاه کنیم. تنها نگرانی و اشتغال خاطر ما این است که آیا شخصِ بی خانمان باید به معبد وارد شود یا نه. ما می خواهیم وجود این طبقه خاص را نادیده بگیریم و با این نادیده گرفتن و انکار، طبقه دیگری می آفرینیم یعنی طبقه برتر. بنابراین زندانی باقی می مانیم و در زندان آزادی وجود ندارد. آزادی در خارج دیوارها یعنی خارج از ارزشهای الگوی جامعه نهفته است اما برای آزاد شدن از زندانِ آن الگو، شما محکوم هستید کل محتوی آن را که همان ذهن خودتان است، درک کنید. این ذهن است که تمدن کنونی، فرهنگ سنت محدود یا جامعه را آفریده است و صرفِ عصیان بعنوان یک کمونیست یا یک سوسیالیت یا این و آن بدون درک ذهنیت خویش معنای بسیار کوچکی دارد. به همین علت خودشناسی و هوشیاری نسبت به همه فعالیت ها، افکار و احساساتتان بسیار مهم است و « آموزش » این است، آیا اینطور نیست؟ زیرا وقتی بطور کامل نسبت به خودتان آگاهی و هوشیاری دارید، ذهنتان بسیار تیز و حساس می شود.

شروع کنید، نه در آینده ای دور، بلکه از فردا یا همین امروز بعد از ظهر. اگر افراد بسیاری در اتاقتان هستند و خانه شلوغ است به گوشه ای بروید، زیر یک درخت یا لب ساحل رودخانه بنشینید و به آرامی چگونگی فعالیت ذهن خود را مشاهده کنید. آن را تصحیح نکنید و نگوئید « این درست است، آن غلط است. » بلکه همانطور که فیلمی را تماشا می کنید، افکارتان را تماشا کنید. وقتی به سینما می روید، در فیلم یا بازی شرکت نمی کنید بلکه هنرپیشه های زن و مرد در آن فیلم بازی می کنند، شما فقط تماشا می کنید. به همین طریق چگونگی فعالیت ذهن خود را تماشا کنید. اینکار بمراتب جالبتر از هر فیلمی است زیرا ذهن شما چکیده و فشردۀ کل جهان است و شامل همه آن چیزی است که موجودات بشری تجربه کرده اند، آیا می فهمید؟ ذهن شما، بشریت است و وقتی شما این را درک می کنید، شفقت بی اندازه ای خواهید داشت. از بطن این درک، عشق عظیم حاصل خواهد شد و آنگاه وقتی شما چیزهای زیبا و دوست داشتنی را می بینید، می دانید که زیبائی چیست.

 ( کریشنا مورتی )

نظرات 1 + ارسال نظر
علی امین زاده شنبه 9 آبان 1394 ساعت 19:11 http://www.pocket-encyclopedia.com

اینجا فیلم رو مثال زده اما به نظر من هنر، از هر نوعش، بارقه ی روح خداست و وجود انسان را به بازی می گیرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد