سورپرایز سنگی !!

دیشب باتفاق یکی از همکارها از کارخانه بر می گشتم و در حالیکه مشغول تعریف مابقی داستان دماوند رفتنمان بودیم (!) بدلیل شلوغی بیش از حد که بدلیل بسته شدن یکی از خیابان های اصلی و فشار به خیابان فرعی و البته صدجور دردسر و کلافگی و داد و بیداد و فحاشی و  ... شده است و صد شکر که این راه بندان کشته و زیر پا مانده ندارد !! راهمان را از یک بیراهه ادامه دادیم ...

 

همینطور که من منبر تشریف داشتم و یک چشم همکارم به خیابان و چشم دیگرش به دهان بنده ، زیرچشمی نگاهم به محوطه ای افتاد که قبلا در آنجا دومین سمپوزیوم مجسمه تبریز برگزار شده بود و حالا در وسط محوطه مجسمه های سنگی رها شده بودند !!

کمی رد شده بودیم که به درخواست بنده دور زدیم و برگشتیم به همان محل و پیاده شده و از مجسمه های تقریبا تمام شده که نیاز به اصلاح نهایی و بقول تازه فرنگی ها ؛ فینیشینگ شان مانده بود !! ناگفته نماند از قدیم فرنگی ها نخود فرنگی و گوجه فرنگی و هویچ فرنگی و ... مستحضر حضور هستند !!

نور مساعد نبود ولی سماجت بکار برده و چند عکس موبایلی جهت آرایش وبلاگمان گرفتیم ؛ اخیرا اعتراضی رسیده بود مبنی بر کم تصویر شدن و پر وراجی شدن وبلاگ !! هردو نوبت زیارت من از این سمپوزیم بصورت اتفاقی صورت گرفته بود و بیش از حد انتظار خوش بحالی ببار آورده بود ...

   

===

در ادامه پشت یک تور عروس بران (!) افتاده بودیم و چه ویراژها که ماشین ها بهم نمی دادند و چه عشوه ها که بی صاحاب توی خیابان هدر می رفت ، بعد وارد بلوار اصلی شدند و قر و فرها ادامه داشت و یکی دو مورد احتمال بالای تصادف را هم رد کردیم !! دوستم از من پرسید : " بنظر شما این مشایعت عروس دیگر چه صیغه ای است ؟!! "  گفتم  : " این رفتار ناشایست  دائمی است ، شاید خود عروس صیغه بوده باشد !! ولی نمی دانم از کوروش به یادگار مانده یا از جمشید !!!  در ضمن تو که متاهلی از من پیاده چرا می پرسی !؟" گفت : " بخدا ما از این رفتارهای خداپسندانه که سر هر پیچ دویست تا فحش بهمراه دارد ، توی فرقه مان نداریم !!! "