یادداشت های دادو

رعایت دیگران ...


توصیه های مختلفی برای رعایت دیگران در عرف هر جامعه و فرهنگ آن وجود دارد ، علت استفاده از فرهنگ و عرف برای این بود که برخی جوامع مانند ایران ، کشور شیران ، خیلی چیزها در فرهنگ وجود دارد ولی عرفا کمتر به آن پرداخته می شود !! مثل احکام مبرز و مبرهن در مورد غیبت ، ربا ، رشوه و ... که شیوع نسبتا بالایی هم دارد !!!

 

 

دو شب پیش بهمراه دوستم داشتیم کوه را بالا می رفتیم که به یک آشنا برخوردیم ، حکم ادب این بود که همپای او برویم ، نه اینکه اگر او نبود ما زیادی تند می رفتیم ، بلکه شاید یواش تر و سوا می رفتیم ... توی راه  داشت تعریف می کرد که دو مهمان خانم از کرج داشتم و کوهنورد تشریف داشتند و شب قبلتر ، آنها را با خود آورده بودم برای کوهنوردی بعد از افطار و فلان جا کنسرت گذاشته بودند و می زدند و خانم های حاضر در سالن می رقصیدند و ... ، وقتی حرف هایش تمام شد و یکی دو مورد تائید هم شنید من یواش گفتم : " ولی می توانستند حرمت این ماه را نگه دارند !! لازم نیست که حتما چند سرباز هم شبها بروند اطراف سالن های بالای تله کابین کشیک بدهند ، حالا می زدند خب ... می خواندند خب ... این رقص دسته جمعی بانوان چوب در لانه زنبور کردن بود !! "


چند قدمی که رفتیم دو نفر هم توی مسیر بودند و آنها را هم با خودمان راهی کردیم ، این دو فقره از دوستان نزدیک اولی بودند ، بلافاصله یکی از آنها با یک لحن تند و شوخی آمیزی به او گفت : " تو به ما گفتی تا ده دقیقه به ما ملحق می شود و ما نیم ساعت معطل تو شدیم ... " اولی گفت : " مهمان داشتم و نشد که برگردم ... " دومی گفت : " حداقل خبر می دادی که معطل و نگران نشویم ... " من برای اینکه شوخی داستان را زیاد بکنم و این گلایه رد بشود گفتم : " شما هم انتظار زیادی دارید ، مهمان هایش اولا خانم بودند و دوم اینکه فارس بودند و بنده خدا هم فارسی حرف می زد و هم باید حواس اش به آنها و وعده اش با شما می بود ، با یک دست چند تا هندوانه مگر !؟!؟! " بعد که به شوخی و خنده جریان حل شد برگشته و به اولی گفتم : " درسته که مهمان های تو فوقش در حد سنگ پا بودند ، ولی اگر خاله لوپز هم می آمد تو نباید دوست سی - چهل ساله را پای او می دادی ، پس تو کی می خواهی اینها را رعایت بکنی ، حالا داشتی می گفتی که دو تا نوه داری !؟!؟ "


دوستم آهسته به من گفت : " حالا اینها تمام کرده اند و تو تازه هیزم می چینی که چه !؟ "  گفتم : " کسی که خوب و بد را حالی نیست عمرا نمی تواند وارد مقوله ی رعایت بشود ؛ هرکس باندازه ی فهم اش و دانایی اش می تواند دیگران را رعایت بکند ! "


چند قدم بالاتر چند جوان داشتند می رفتند ، دست یکی از آنها یک دستگاه پخش کوچولو بود که اندازه ی چی صدا داشت ... یو اس بی هم که توی هر جیبی پیدا می شود !! در حالیکه باهم حرف می زدند و سرشان به خودشان گرم بود ، صدای آن را تا آخر باز گذاشته بودند و تقریبا همه ی افرادی که در مسیر بودند بنوعی معذب بودند ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد