یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

راه مرا می خواند ...


از قرار شنیده ها و رسیده ها ، امشب عازم خواهیم بود برای ددر تعطیلاتی که پیش رو داریم ... مقصد هم مثل پیارسال رامسر خواهد بود و کتالم و ویلای عموصادق !

 

 

پیارسال به مقصد رامسر راه افتاده بودیم و یکی از دوستان از اینترنت شماره تلفن عمو صادق را برداشته بود و طبق برنامه ی " تیر در تاریکی !! " رفته بودیم تا ببینیم چی پیش می آید و خیلی هم خوش آمده بود ، استفاده ی بهینه که از حضورمان در آنجا می توانستیم داشته باشیم ، با احتساب برخی اوقات تلف شده ( که به قصد لذت بیشتر بود !!) ، در حد نرمال فرهنگ جاری کشورمان بود ... یعنی 100 تومان بدهیم و 50 تومان برداشت بکنیم !! و صدالبته خوش هم گذشته بود و یکی از دلیل هایش این بود که دورهم بودن دوستان را در برنامه بصورت ریالی نمی شود حساب کرد و بسیاری از دلخوشی ها را سبب اصلی همان گزینه است. ضمنا قرار شده بود که هرسال چنین برنامه ای را اجرا بکنیم.


پارسال برنامه را کنسل کردیم ، بدلیل اینکه جمع در راستای ازدیاد جمعیت اقدام کرده بودند و همه هم از نوع حوالی خردادی !! و امسال که می خواهیم برنامه را اجرا بکنیم باید با یک تیر دو نشان بزنیم ، یعنی 100 هزینه کنیم و دو 50 برداشت بکنیم ( چون فرهنگ مان که عوض نشده است !! ؟ ) چاره هم دست خودمان است ، اتلاف های قبلی را تکرار نکنیم !!


خبر رسیده که شب حرکت خواهیم کرد ، علی القاعده من خواه ناخواه در خواب خواهم بود !! ولی امروز ظهر به خانه خواهم رفت تا اگر در ساختمان بغلی دارکوب ها بگذارند و بچه ها هوس مسی بودن به سرشان نزده باشد ؛ یکی دو ساعتی بخوابم برای جبران مافات قبلی و حفظ کمی هوشیاری برای حداقل نصفی از مسیر !! البته یک راه حلی هم بنظرم رسید و آن اینکه در هر ماشین دو ساعتی بخوابم تا هم تحمیل خستگی به همه یکسان برسد و هم اینکه پشت سرم زیاد حرف نباشد ، خودم رو در رو با پررویی تمام می توانم در مقابل تهمت های روا (!)  ایستادگی بکنم !!


===


امروز یکی از گربه ها که احتمالا تقویم را دیده است و می داند سه روز آینده تعطیل است !! بچه اش را بدندان گرفته و آورد توی اتاق و زمین گذاشت و چند دقیقه ای اطراف را دید زد و وقتی مطمئن شد همه کاردستی اش را دیده اند آن را بدندان گرفت و دوباره برد ( خیلی کوچک بود و هنوز چشمانش باز نشده بود !! ) ...


یکی از همکاران پرسید : " این دیگر چه صیغه ای بود !! " گفتم : " اولا که در دنیای حیوانات بندرت عقد دائم است و اکثرا صیغه ای هستند !! دوم اینکه آورده بود تا با سند نشان بدهد در سه روز آینده نیاز به تامین غذا دارد و هدفش من بودم نه شما !! "


به یکی از همکارها که روزهای تعطیل هستند پول دادم تا روز جمعه (!) یک بسته سنگدان بخرد و بیاورد به گربه ها بدهد ، چهارشنبه روز اول تعطیل است و زیاد به آنها بد نمی گذرد ، پنجشنبه روز عزاست و طعم گرسنگی را می فهمند و روز جمعه غذایشان می رسد ...


===


امیدوارم در این سه روز 5کیلو کم بکنم ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شنکین کلک سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 17:19 http://hamsadehha.blogsky.com

دوست عزیز آخi گربه و کم کردن وزن ؟!
این جماعت ملوس روز به روز خپل تر می شوند بیچاره خپل اسمش بد دررفته بود این روزها گربه های محله ما سه برابر خپل
عرض پیداکرده اند هرکدام برای خودشان سلطانی هستند می نشینند در سایه ادای گارفیلد را درمیاورند .
سفرتان به سلامت . در رامسر وویلای عمو صادق جای همساده ها راهم خالی کنید .
خواستم پیوستنتان را به جمع وبلاگ گروهی همساده ها تبریک گفته باشم .
سفر به خیر و خوشی ان شاالله .

سلام
ممنون ، لطف کردید و قدم رنجه فرمودید

ببینم برای وبلاگ همساده ها چه آلبومی می توانم تدارک ببینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد