یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روز استراحت مطلق ...


چند روز پیش با دوستان بودیم ، همان که ذکر خیرش با عکسی از شاهگلی در شب بود !! بین حرفهایمان از مرخصی حرف به میان آمد و من گفتم : " برنامه ی کاری من جوری است که زیاد نمی توانم مرخصی بگیرم " گفتند : "  چرا ؟ "

  

گفتم : " شنبه باید سر کار باشم ، روز اول هفته است و بعد از یک روز تعطیل !! خرده اشکالات بعد از تعمیرات می تواند ایجاد سر و صدای زیادی بکند !! روز یک شنبه هم یوم الجلسات است و در کارخانه ما سوم شخص غائب بودن بدترین حالت ممکن است ، یعنی توی جلسه تنها چیزی که وجود ندارد یک جو انصاف است !! هرکس نباشد توپ را می اندازند توی میدان او !! دوشنبه روز بازرسی عمومی و 5S است و من بعنوان متولی تنها عضو با انصاف و پیگیر این موضوع هستم ، بقیه بدون بازرسی هم می توانند توی اتاق نشسته و به راحتی به دیگران امتیاز بدهند !! روز سه شنبه جلسه 5S است و موضوعات روز قبل بررسی می شود و بازهم باید باشم !!! می ماند چهارشنبه و پنجشنبه ... پنجشنبه را که متاهلین به بهانه ای در می روند ،یا زنشان مریض است و یا برای بچه وقت دکتر و کلاس آموزشی دارند و خلاصه با اینکه می دانند اگر دروغ هم نگویند مرخصی خواهم داد ولی از رو نرفته باز دروغ می گویند !!! تنها روزی که در طول هفته بدون تنش جریان دارد چهارشنبه است که می شود از کار لذت برد و به برخی مسایل رسید و آنهم که تنها فرصت من برای گرفتن مرخصی است !! "


حالا مرخصی را برای چه می گیرند هم مهم است ، من ده سال اول کاری ام یادر حال ددر بودم و یا در دانشگاه و ... برای همین همیشه سهمیه مرخصی ام را استفاده می کردم و اندوخته ای نداشتم !! در ده سال دوم ، اگر مرخصی گرفته بودم برای استراحت بود و بندرت برای کار خاصی نیاز به مرخصی داشتم و برای همین نه تنها هر سال 9 روز قانونی را پس انداز کرده ام بلکه برخی سالها مرخصی سوخته هم داشتم !! همین مرخصی سوخته باعث شده بود تا برخی اوقات را استراحت مطلق نامگذاری کرده و در خانه بمانم ...


امروز از آن روزهای خوب بود ، مادر بهمراه خاله به یک سفر دو یا سه و یا بیشتر روزه رفته است !! حالا که پایم بند کارخانه است ، اگر قسمت شود و بازنشسته بشوم جمله ی بالا در مورد من چنین صدق خواهد کرد که به یک سفر یک یا دو یا چند ماهه رفته است !! منهم که مرخصی تشریف داشتم ، نه بهانه ای و نه علاقه ای به بیرون رفتن نداشتم !!


صبحانه را به اختیار نخوردم و ناهار را ساعت 12 خوردم ، بطور متناوب استراحت کردم آنهم در همه جای خانه ، روی مبل یک ساعت ، جلوی تلویزیون خاموش دو ساعت ، یک دی وی دی از سریال " لاست " را باز کردم و بدون اینکه نگاه بکنم روی تختم دراز کشیده و صدایش را گوش دادم ( خیلی هم چسبید !! اصلا از دیالوگ ها چیزی نمی فهمیدم ولی می توانستم با موسیقی متن و برخی داد و فریادها حدس بزنم جریان از چه قراری است !!! ) خلاصه اینکه استراحت مطلق !!


البته روز بی تنشی هم نبود !؟!؟


یکی از دوستان زنگ زده بود که برویم بین فلانی ها که چند وقتی است بهم خورده را آشتی بدهیم !؟ پرسیدم : " لااقل باید یکی از طرفین چراغ سبز نشان بدهد تا کار ما توجیه داشته باشد والا ریش مان اگرچه بی اختیار ما سبز شده در عوض به اختیار ما سفید شده است !!! " ولی ول کن نبود و کلا روی مود صلح قرار داشت و حتی بعد از اتمام تماس تا چند دقیقه ذهنم را مشغول کرده بود !!


چندتایی هم عکس برایم فرستاده بودند که بعضی هاشان خیلی جالب بود و در ضمن فرصت داشتم و رفتم یک عالمه در مورد دکور اتاق و کتابخانه و ... عکس دیدم و چند تایی هم برای آینده ای که پیش رو است نگهداشتم !! بعد یک کیسه لایک برداشتم و رفتم اینستاگرام !! خیلی کم آنجا می روم و یکی دو نفر بیشتر در آنجا ندارم ... آنها هم که خدا را شکر ، هر کدام برای خودشان مارکوپولویی هستند !!! بدون کوچکترین چشم تنگی هر تصویری که گذاشته بودند را لایکیدم !! عکس های هنری را بخاطر زیبایی شان و عکس های زیبا را بخاطر خاطراتی که زنده می کردند !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد