امروز موقع بازگشت از کارخانه باران شروع شد ، چند روزی هست که عصرها آسمان یک آفتابه آب برمی دارد تا شهر را آب و جارو بکند ، بعضی ها که خوش سلیقه اند اخم می کنند که ماشین شان را باید دوباره بشورند !! بعضی ماشین ها هم ( مثل ماشین دوستی که دیشب باهم بودیم !! ) خوشحال می شوند که آبی به تنشان می خورد !!!
باران نم نم بود و ما زیر درختان حرکت می کردیم و هرازگاهی بارانی می شدیم ، گربه ها هم هر کدام گوشه ای پناه گرفته بودند ، طبق معمول سهمیه پای تایم کارت را برای یکی از آنها برداشته بودم ، طبق قانونی که خودشان می دانند همیشه در آن منطقه است و طرف کارگاهها نمی آید ، البته کمی اضافه برمی دارم که اگر گربه ی دیگری بود به آنها هم بدهم !!
اولین بار که این گربه بچه بود ، از نگاهش دیده بودم که چشمانش لوچ تشریف دارد ، برای همین او را " چری " صدا می زدم ، چری در ترکی به چشم گیلاسی می گویند و در ممالک کفر به گیلاس چری می گویند !!!
هنوز مسافت زیادی به محل تایم کارت مانده صدا می زنم " چری " ، با سرعت بطرفم می آید و سهم اش را می گیرد !! بعضی ها تعجب می کنند که چرا او را چری صدا می زنم ، برای همین هر از گاهی دستم را می گیرم تا سرش را بالا بیاورد و می بینند که واقعا چشمانش لوچ هستند !!! امروز گربه ها از دست باران فرار کرده بودند و همه را به تنهایی خورد ؛ منهم ازش عکس گرفتم تا در آرشیو گربه ها به یادگار بماند !!!
===+++===
اینهم تصویری از انعکاس درختان و ارتعاش باران !!
ایکاش همیشه آفتابه در دست آسمان باشد تا بقول شما شهر را آب و جارو بکند . اما خیلی وقتها این آفتابه را چه کسانی که بر سر روی شهر بر نمی دارند ؟
اینها که آفتابه کفاف نمی دهد و سیفون می کشند !!
سلام امان از این گربه ها ...
کاش بودین و ماجرای گربه ی دیروز منو میدیدین !!!!
سلام
گربه دارید مگه !!؟
حتی گربه ای که با آدم دوسته می تونه برقش رو بپرونه !!
وا چه حرفا من و گربه دادوووو ؟
خیر آقا ملوسه رفته بود زیر کاپوت ماشینم قایم شده بود و از صبح با میو میوش موش بدو گربه اومد ....
بالاخره تو خیابون بعد از 3-4 بار توقف و ترس و لرز و گشتن کشیدنش بیرون !!!
حالا بخندین...
آره ه ه ه ه ه ه ه بخندین .....
یکی از همکارها اول صبحی توی تاریکی کارگاه آمده بود در اتاق را باز بکند و ضمنا توی دست اش برای آنها غذا هم آورده بود ، یکی از گربه ها به بوی غذا دنبالش راه افتاده بود تا پای در ؛ می خواسته در را باز بکند که پایش را گذاشته بود روی دم گربه و بدنبال آن جیغ گربه و ترس این بنده خدا !!!
می گفت آنقدر ترسیده بودم که نتوانستم کلید را توی قفل کرده در را باز بکنم !!
این نتیجه عدم توجه به اطراف است !!