یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

چِری ...


امروز موقع بازگشت از کارخانه باران شروع شد ، چند روزی هست که عصرها آسمان یک آفتابه آب برمی دارد تا شهر را آب و جارو بکند ، بعضی ها که خوش سلیقه اند اخم می کنند که ماشین شان را باید دوباره بشورند !! بعضی ماشین ها هم ( مثل ماشین دوستی که دیشب باهم بودیم !! ) خوشحال می شوند که آبی به تنشان می خورد !!!

  

باران نم نم بود و ما زیر درختان حرکت می کردیم و هرازگاهی بارانی می شدیم ، گربه ها هم هر کدام گوشه ای پناه گرفته بودند ، طبق معمول سهمیه پای تایم کارت را برای یکی از آنها برداشته بودم ، طبق قانونی که خودشان می دانند همیشه در آن منطقه است و طرف کارگاهها نمی آید ، البته کمی اضافه برمی دارم که اگر گربه ی دیگری بود به آنها هم بدهم !!


اولین بار که این گربه بچه بود ، از نگاهش دیده بودم که چشمانش لوچ تشریف دارد ، برای همین او را " چری " صدا می زدم ، چری در ترکی به چشم گیلاسی می گویند و در ممالک کفر به گیلاس چری می گویند !!!


هنوز مسافت زیادی به محل تایم کارت مانده صدا می زنم " چری " ، با سرعت بطرفم می آید و سهم اش را می گیرد !! بعضی ها تعجب می کنند که چرا او را چری صدا می زنم ، برای همین هر از گاهی دستم را می گیرم تا سرش را بالا بیاورد و می بینند که واقعا چشمانش لوچ هستند !!! امروز گربه ها از دست باران فرار کرده بودند و همه را به تنهایی خورد ؛ منهم ازش عکس گرفتم تا در آرشیو گربه ها به یادگار بماند !!!



http://s6.picofile.com/file/8190309226/IMG_20150524_185528.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8190309292/IMG_20150524.jpg

 

===+++===


http://s6.picofile.com/file/8190309368/IMG_20150525_184923.jpg

 

اینهم تصویری از انعکاس درختان و ارتعاش باران !!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
محمدرضا سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 14:18

ایکاش همیشه آفتابه در دست آسمان باشد تا بقول شما شهر را آب و جارو بکند . اما خیلی وقتها این آفتابه را چه کسانی که بر سر روی شهر بر نمی دارند ؟

اینها که آفتابه کفاف نمی دهد و سیفون می کشند !!

همسفر چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 09:31

سلام امان از این گربه ها ...
کاش بودین و ماجرای گربه ی دیروز منو میدیدین !!!!

سلام
گربه دارید مگه !!؟
حتی گربه ای که با آدم دوسته می تونه برقش رو بپرونه !!

همسفر چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 09:49

وا چه حرفا من و گربه دادوووو ؟
خیر آقا ملوسه رفته بود زیر کاپوت ماشینم قایم شده بود و از صبح با میو میوش موش بدو گربه اومد ....
بالاخره تو خیابون بعد از 3-4 بار توقف و ترس و لرز و گشتن کشیدنش بیرون !!!
حالا بخندین...

همسفر چهارشنبه 6 خرداد 1394 ساعت 10:24

آره ه ه ه ه ه ه ه بخندین .....

یکی از همکارها اول صبحی توی تاریکی کارگاه آمده بود در اتاق را باز بکند و ضمنا توی دست اش برای آنها غذا هم آورده بود ، یکی از گربه ها به بوی غذا دنبالش راه افتاده بود تا پای در ؛ می خواسته در را باز بکند که پایش را گذاشته بود روی دم گربه و بدنبال آن جیغ گربه و ترس این بنده خدا !!!
می گفت آنقدر ترسیده بودم که نتوانستم کلید را توی قفل کرده در را باز بکنم !!
این نتیجه عدم توجه به اطراف است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد