بهار در ونکوور کانادا !!
***
دیروز دقیقا 8 ساعت پشت کامپیوتر و دستگاههایی بودم که با چشمم میانه ی خوبی نداشتند ... از حوالی ساعت 4 تا پاسی از نیمه شب گذشته در کارگاه دوستم بودم و مشغول انواعی از طراحی ها ، اتمام کارهای از سال قبل مانده ...
***
یک چیزی این روزها خیلی بچشم می آید ، مخصوصا در آستارا که بودیم هم زیاد بود و آن اینکه تیپ خروسی بشدت افزایش یافته است و غالب نوجوان ها و جوان ها موهایشان را بطرز عجیبی کوتاه می کنند ، مثلا یک طرف سرشان را کلا با نمره چهار می زنند و بقیه را می گذارند می ماند !!!
***
می خواستم بروم به گربه ها سر بزنم ، یک بارانی آمد ، باران ها ..... !! بعضی وقتها این قبیل باران ها باید به کمک شهرداری ها بیاید تا یک آب و جاروی اساسی بکند ؛ بدون ملاحظه میزبان و مهمان !!
***
وبلاگ 93 را انتقال داده ام روی ورد و از آنجا دارم ادیت می کنم برای تبدیل به یک مجلد پرینت شده !! گاهی اوقات وسط کار ، ادیت فراموشم می شود و می نشینم به خواندن !! برخی ها اعتقاد دارند انتقال مطالب دیگران ( با نام یا بدون قید نام !! ) اخلاقا خوب نیست و از این حرفها ... ولی در مرورها و بازخوانی ها خواندن مطالبی که زمانی برایمان جالب بوده باز برایمان جالب می شوند ...
***
در این مدت نه تنها برای خودم ، برای اطرافیان هم هی طرح می دهم ، طرح دادن چند مزیت دارد ، اول اینکه نیاز آدم را پررنگ تر می کند ؛ چون آأم به نیاز جدی فکر کرده و طرح و نقشه می کشد !! دوم اینکه تحریک میکند به اجرا کردن و آن وقت زوایای دیگری برایش روشن می شود ، مثلا اینکه پیاده کردن یک طرح چه مشکلاتی می تواند داشته باشد !؟!؟ واقعا سطح توانایی صاحبان مشاغل مختلف در پیاده سازی طرح های عجیب و غریب چقدر است ( غالب صنعتکاران در حد روتین شغلشان را بلدند و ادامه می دهند و این نشان می دهد سواد در کار خیلی نقش دارد !!!! )
ما در همسایگی تان بودیم به گمانم همان باران خفن بر سر ما هم بارید.. بد بارانی خوشی بود