ساعت 10 شب خوابیدم و حوالی 10 بود که رسما بیدار شدم ... گاهی اوقات آدم از خواب بیدار می شود و به چیزی فکر می کند و در حالیکه فکر می کند که دارد فکر می کند دو ساعتی می خوابد ،اگر ساعت را نبیند فکر می کند که نخوابیده و مشغول آن فکر بوده ولی وقتی ساعت را نگاه بکند می فهمد که فکر کرده که فکر کرده والا خوابیده ...
حوالی ساعت 12 ، مادرم تلفنی با برادرم حرف می زد و می گفت : " یا خواب است و یا پای کامپیوتر !! " ولی بعد کمی انصاف به خرج داد و گفت : " کجا دارد برود ، آنقدر رفته که دیگر خسته شده است !! "
کمی بعد تصمیم گرفتم بروم و دوری بزنم ، هیچی نباشد حداقل یک قدم زنی که می شود !! یک دور بزرگ زدم ولی همان قدم زدن بود و ولگردی ...
به خانه که برگشتم ، مادرم که نشسته بود برنامه " همساده و فامیل دور " را تماشا می کرد ، گفتم : " هر کس زنگ زد بگو ، رفت بیرون و قدم زد و برگشت ، چیزی نبود !! "
باران می آید ، بروم یک دور دیگر بخوابم ... بدن خواب می خواهد ...
سلام سلام
.
برقرار بمانید
سلام
bura bankin gabaghi dayir?