دیشب مهمان بودم ، یکی از دوستان مهمانی داده بود و عده ای دورهم بودیم و مناسبت هم زیاد مهم نبود ، سالگرد تولد من بود و بنوعی " سن به رخ کشون " بود ...
عصر کاری داشتم و برای همین از خانه زدم بیرون ، کمی بعد با فوتورافچی تماس گرفتم و از قرار معلوم کار داشت و نمی توانستند بیایند ، چون زود بود قسمتی از راه را پیاده رفتم و خالی از جذابیت نبود ، بعضی جاها برج های عریض و طویلی بلند کرده بودند و قیافه ی خاطرات ما را بهم ریخته بودند ...
برای باقیمانده ی راه ماشین گرفتم و یک مرد مسن که بعد فهمیدم فقط چند سال از من بزرگتر است و کلی خوش بحالم شد از اینهمه ترگل و ورگل ماندن خودم !! داشت زیرلبی برای خودش می خواند ؛ گفتم : " معلوم است که کیف ات کوک است که داری می خوانی !! " گفت : " من زیاد بلد نیستم بخوانم ، می خواهی تو بخوان ... " گفتم : " من بلدم بخوانم ولی برای هر کسی نمی خوانم ... " گفت : " ما با باجناق ها وقتی دورهم هستیم ، قرار گذاشته ایم که یا باید طرف همسرش را به اسم صدا بزند و یا اینکه باید یک ترانه بخواند !! " گفتم : " یعنی صدا کردن همسرت به اسم آنقدر برایت سخت است که راضی می شوی بخوانی !؟ " البته شاید برای بعضی ها باورش سخت باشد ولی در سرزمین های شمالی ما ضداندیشه هایی وجود دارد که صد سال طول می کشد تا آنها ریشه کن شده و صد سال طول می کشد تا اندیشه ی خوب بجایش سبز شود ، آنهم اگر باران مرتب ببارد و ...
بعد بنده خدا را گرفتم زیر بمباران شماتت و از زمین و آسمان و بقول حافظ از شش جهت کوبیدم ؛ بنده خدا دست به دعا شده بود تا زودتر مرا به مقصد رسانده از دستم خلاص شود ...
شب خوبی بود ، یکی دو فقره هم کادو گرفتیم و شام هم بدون ملاحظه معده درد برگزار شد ... این دومین برنامه ی تولد من بود و ایشالا فردا هم خودم یک برنامه ای باید ترتیب بدهم !!
===
امروز از سر کار که رسیدم ، برنامه داشتم که بروم چند نفر از کهنه دوستان کوه و کوه نوردی را ببینم ، فاصله ی زیادی از خانه تا مغازه ی آنها راه نداشتم ... ساعت از 8 تا 10 بشود یک عالمه طول می کشد ، یکی دو نفری هم آنجا بودند و پاتوق کوهنوردان برقرار بود ، دوستی یعنی اینکه وقتی دو نفر بهم رسیدند هر دوی آنها از این دیدار خوشحال باشند !!
طبق معمول جمع های دوستانه ، کمی پشت سر این و آن حرف زده شد و بعد کمی خاطره مرور کردیم و خیلی زود ساعت 10 شب شد و ملت کرکره را کشیدند پائین تا بروند به زن و بچه شان برسند و منهم آمدم سراغ نت و وبلاگم ...
سلام دادو خان








خوبید؟
تولدتون بسیار مبارک باشه.براتون سلامتی و کامیابی آرزو دارم.
سلام
ممنون ... این کادو باز نشد !!
رخ کشیدن سن وسالتون را بگذارید بعد از تاهل و پدر شدن البته
وایشون هم توی جمع فقط منو خانم صدا میزنن.خب یعنی از عصر یخبندان اومدیم ما؟
و لازم به ذکره که بنده هیچوقت نتونستم اسم همسرم را بدون پیشوند و پسوند ادا کنم. اون پیشوند یه" آقا " همراهشه
در عصر یخبندان خانم خانه را به اسم " پسر بزرگ " صدا می زنند ، البته " بچه ها " هم می گویند ، بعضی ها هم او را "منزل" صدا می زنند و عبارات دیگری غیر از نام خودش!!
متولد ماه مهر هر چند دیر اما تبریک با تاخیر هم خالی از لطف نیست تولدتون مبـــــــــــــــــــــــارک