یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بیمه خر و بیمه گر ...


می فکنی کار عشق جمله به فردا

  

می بنترسی که روزگـــــــــار نیابی

 

 

بحث شیرین این دو روزی که گذشت ، حمله ی پاچه گیرانه ی دولت فخیمه به کسورات بازنشستگی کارکنان / کارمندان خودش می باشد ... عدم وجود زیرساخت و برنامه ریزی مدون و سیستم کنترل شونده باعث می شود که هر از گاهی دولت مردان و شاید هم دولت زنان دست به یک سری اقدامات خوداصلاحانه بزنند و متاسفانه در هر نوبت از این تدبیرهای نامعقول خشک و تر را باهم سوزانده و برای اموات خود کسب فیض می نمایند ...


خبر کوتاه بود از زبان نوبخت و حواشی بسیار زیاد بود از زبان انواع و اقسامی از کارشناسان درپیتی و شوربخت !! من بدلیل اینکه پیگیر اخبار از رسانه ها نیستم و همیشه خبرها را از سر میز صبحانه و غالبا غیررساناها می گیرم ، دیروز صبح متوجه خبر شدم و برای همین قبل از اینکه سر و ته قضیه هم بیاید و یک عده بیایند رد بکنند و یک عده بیایند پاسکاری بکنند و ... دست به کار شده و خدمت یکعده از همکاران محترم رسیدم که بدلایلی خداوند متعال ایشان را از حظ زندگی محروم نموده و سرشان را به خودشان مشغول کرده است و دایم الاضافه کار هستند و با شناختی که از آنها دارم از یک دهم درآمدشان ارتزاق می کنند و مابقی را برای روز مبادایشان می اندوزند و اگر ساعت اضافه کاریشان یک ساعت از سقف مقرر پائین باشد زمین و زمان را با آه و ناله بهم می ریزند که در آخر خط هستند و باید بفکر اندوخته بیمه برای بازنشستگی باشند !!


خلاصه اینکه شروع کردم برایشان نوحه سرایی کردن و مدیحه سرایی که " خاک بر سرتان شد !! " ، " قبل از رسیدن محرم سیاهپوش شدید !! " و ازاین حرفها و دو ساعتی رسما روی اعصابشان رژه رفتم ... بعضی ها از شدت عصبانیت بعد از شنیدن خبر دستشان می لرزید و یکی از همکاران هم که معلوم بود خبر شدیدا روی اعصابش تاثیر گذاشته است با عنوان " دولت تدبیر و قطع امید " به استقبال طرح پیشنهادی رفت ... برای من که خوب شده بود !!


کمی بعد کارشناسان من درآوردی کارخانه شروع به فرضیه پردازی کرده و هر کدام راهی برای فرار از مشمولیت این طرح ارائه کردند و مثل همیشه سر دو کلمه ی کارکنان و کارمندان به مشکل برخورده بودند ... اینکه دیشب را چگونه گذرانده بودند خدا می داند ولی از قرار معلوم صبح از اینهمه بحث و جدل و روزنامه و گفته ی این و آن به نتیجه ی متقنی نرسیده بودند و امروز باز برخی در شک و شبهه روزگار گذرانده بود ؛ خیلی ها در زندگی فرع را از اصل اشتباه می گیرند و هی دور خود گردیده و تمام عمر به گرداندن سنگ آسیاب مشغولند !! و مشمول شعر کنایه آمیز خیام می شوند و چه بسا آن را بعنوان اشاره ی درست تلقی کرده و آویزه گوش و سرمشق راهشان قرار می دهند که :


از آمــــــــدنم نبود گردون را سود

از رفتن من هم به جلالش نفزود


زمانه ی غریبی شده است ، خیلی ها برای غلط زندگی کردن هزار و یک دلیل و بهانه دارند ولی برای لذت بردن و استفاده بردن از زندگی نمی توانند راهی برای خود تعریف بکنند !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد