ما گهگاهی به یک سایتی می رویم که در آنجا آدم بدها یک سری آثار هنری از خودشان بجا می گذارند که دلمان را می لرزانند ...
حق بدهید که ما دلمان بلرزد ...
نقاشی من در تمام طول عمرم ، مثل خیلی ها یا سیب بود و یا گیلاس ، البته خانه هم می کشیدیم در حد کلبه ؛ که کلا پرسپکتیو در روی صفحه مان داد می زد "حسنک کجایی !؟ "
عکس اولی که چیزی نیست ، من هر روز صد تا از اینها می کشم
عکس دوم هم مرا یاد ترانه ی معروف گئداخ اوزی کولگه می اندازد ...
تو حتما از آن دانه بلندهای محسنی که چنین کری می خوانی !!
مرا هم انداخت !!
سلام جناب دادو
من هم کلبه پای ثابت نقاشی هام بود.با دو تا درخت اینور و اونور کلبه.یکی از درختها باید میوه میداشت و دیگری نه..میوه ها غالبا یا سیب بود یا گیلاس.من عاشق طبیعتم ولی مدام محصور چهاردیواری ام.
در عوض آدم خوبها مثل من و شما نقاشی شون خوب نیست
نقاشی اول شبیه عکسه و دومی شبیه منه.
سلام
هر دو بی نهایت زیبا هستند ، اولی از نظر نقاشی و دومی از نظر مفهومی بسیار عمیق تشریف دارد.
در دوران دبیرستان وقتی دبیر نقاشی ، تکالیف نقاشی را خواست ، یکی از همکلاسی ها که تکلیفش را انجام نداده بود ، تارسیدن معلم به ردیف آخر ( معمولا شاگرد تنبلها در ردیف آخر تشریف دارند ) زود یک صفحه ار دفتر نقاشی را با مداد کاملا سیاه کرد و تحویل معلم داد . وقتی معلم پرسید این چیه کشیدی ؟ پاسخ داد این گربه ی سیاهیست که در تاریکی نشسته !!!
چقدر زیبا و چشم نواززززززززززز