یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مرا بدوش ...


چند شب پیش تا صبح در حال تهیه و نصب و نقشه دادن و ... برای چادر بودم !! صبح وقتی از خواب بیدار شدم خسته تر از زمانی بودم که خوابیده بودم !!

 

 

صبح مقداری زمان برد تا آنچه در خواب دیده بودم را روی کاغذ بیاورم ، دیروز از ساعت 12ظهر تا 5 عصر در کارگاه دوستم بودم که در کار تولید انواع کیسه خواب و چادر و کوله پشتی و ملزومات کوهنوردی است ، اول از همه کمی به بحث پیرامون جریانات اصلی و بیشتر حاشیه ای کوهنوردی گذشت ، در سالهای کمی دورتر یک زلزله ی شخصیتی و حرفه ای بزرگی کوهنوردی تبریز را دو شقه کرد ، البته منظور از کوهنوردی طیف کوچکی که بیشترین حواشی را دامن می زنند !! در همه ی رشته یک جایگاهی هست که اگر خود ورزشکار هم کاری به حاشیه ها نداشته باشد ، حاشیه ها می آیند و او را پیدا می کنند !! خلاصه اینکه جدایی بزرگ اتفاق افتاد و در یک کلام می توان آن را از بیعرضگی مفرط فدراسیون دانست !! این تا اینجا ...


بعد از این جدایی یک طیف از کوهنوردان از هیئت جدا شده و بصورت مستقل ادامه فعالیت داده و بعدها وارد جمعیت هلال احمر شده و اولین تشکیلات امداد و نجات کوهستان را پایه ریزی کردند ، تا قبل از آن زمان امداد کوهستان غالبا بصورت سازمان نیافته و یا زیرنظر هیئت کوهنوردی و با مشارکت داوطلبانه ی کوهنوردان صورت می گرفت ، با منظم و مدون شدن فعالیت ها ، امداد و نجات کوهستان بدلیل داشتن نیروهای مجرب که آموزش دیدنشان هیچ بار مالی روی هلال احمر نداشت و تجربه هایشانر ا با خودشان آورده بودند به قویترین بخش هلال احمر تبدیل شدند که در سایر جنبه ها هم می توانستند کارآیی مفید خودشان را به رخ بکشند !! این هم تا اینجا ...


دوستانی که در آن جدایی بزرگ بنوعی در کنار هم و یا مقابل هم قرار گرفته بودند یک شق داستان بودند و افرادی که نه از سفره ی معاویه می توانستند صرفنظر بکنند و نه از صواب نماز امام علی (ع) ، هم شق دوم داستان جدایی بودند ، این افراد در هر مجلسی که حضور می یافتند به تناسب حساسیت مجلس ، جبهه گیری های منافقانه ی خود را بروز می داده و سعی می کردند از این راه کلاهی برای خودشان بدوزند !! البته بکار بردن لفظ منافقانه شاید کمی بار گناه را بیشتر بکند ، برا یاینکه در آن جدایی بزرگ طرفین دعوا صداقت کافی از خود بروز نداده بودند ، خیلی ها هنوز تشخیص مناسبی نداشتند و وسط داستان مانده بودند و طرفدار حزب باد شده بودند !! این هم تا اینجا ...


با توجه به اینکه کوهنوردی و امداد کوهستان در مقوله ی کوه بهم می رسیدند و همیشه یک جایی باید حضور مشترک می داشتند ، برای همین همیشه تنش هایی بوجود می آمد ، هیئت کوهنوردی بعنوان مشتری محسوب و همیشه بنوعی نیاز به کمک پیدا می کرد و بعد از رفع نیاز در درج گزارشات غالبا مغرضانه ی خود همیشه سعی می کرد وجهه ی خرابش را حداقل با سیلی سرخ نگهدارد ... هلالی ها هم بعد از هر عملیات یک غرور فروتنانه به خورد آنها می دادند و بهمین روال بازار حواشی داغ داغ می ماند ...


سال 84-85 ، اولین افشاگری بر علیه خرابکاری های هیئت رو شد و داستان جعل مدارک کوهنوردی برای مدتی روی آنتن بود که بنوعی ماست مالی شد و چند سال بعد برملا شدن وجود بیش از 1000 مدرک جعلی کوهنوردی در شاخه های مختلف بقدری ضایع بازاری بوجودآورد که شالوده ی هیئت را بهم ریخت و بزرگان را با خفت کنار گذاشتند و حتی پسلرزه های آن قدراسیون را هم بی نصیب نگذاشت !! اینها اشارات گذرایی بود به آنچه اتفاق افتاد و ریشه ی وجود برخی حواشی تمام نشدنی در رشته ی کوهنوردی این مرز و بوم است ، حالا در این وسط برخی ها هم هستند که نه سر پیاز هستند و نه ته پیاز ، بلکه دورادور با پیاز سلام و علیکی دارند !! ( مثل من ) هر جا که من باشم بنوعی مخاطب قرار گرفته یا نظرم برای داوری خوانده می شود و برای همین چند نفر کوهنورد در جایی باشد و یکی از آنها من باشم و بحثی از حواشی نباشد محال است !!! بگذریم ...


بعد از کمی بحث در مورد جریان حادثه هفته ی قبل کوهنوردان سراب و درخواست کمک هوایی و بعد از تمام شدن داستان امداد تهیه گزارش معکوس از طرف هیئت کوهنوردی سراب و دامن زدن به برخی حواشی ، من داستان خوابم را گفتم و خواستم تا چادری که مدنظرم هست را برایم تهیه بکنند !!! البته تهدید کردم که اگر تهیه نکنند نقشه هایش را بفرستم برای گروه تولیدی PETZL !!!! گفتند : برای کی می خواهی !؟ " جواب دادم : " تا یک ربع دیگر !! " خیلی ساده تر از آن بود که فکر می کردند و درعین حال کمی دقت بیشتر در محاسبات برش و دوخت لازم داشت !! 


کار برش و دوخت همزمان با کارهایی که در دست داشتند شروع شد و تا کار تمام بشود چانه ی من از کار افتاد ، حوالی ساعت 5عصر بود که کار تهیه چادر تمام شد ، با توجه به اینکه هنوز اطمینانی به تمام شده اش نداشتم از یک پارچه ی ضدآب خیلی خوب چادر را تهیه کردند و چنانچه پارچه ی نسبتا نازکتری انتخاب می شد شاید حجم و وزن اش از کیسه خوابم که نماد کوچکی همه ی کیسه خواب هاست ، کوچکتر یا هم اندازه درمی آمد !! مزیت این چادر نداشتن هیچگونه تیرک و اتصالات است و با استفاده از باتون های خود کوهنورد سرپا می ماند !! بهترین شرایط ؛  برای دو نفر با استفاده از 4باتون و در حالت عادی برای استفاده یک کوهنورد با یک جفت باتون هم جوابگو خواهد بود ، امتحانش را هم می رود در علم کوه بدهد که جای حرف و حدیث نماند !!



===


عصر باتفاق دوستان رفتیم لاله پارک ، آنقدر شلوغ بود که حد نداشت ، انگار راهپیمایی روز قدس بود !! البته نه راهپیمایی ایران ، بلکه در انگلستان ، در بازارهای دوبی هم چنین شکل و شمایل هایی نمی شود پیدا کرد ، یک تلاش مذبوحانه برای خودنمایی که غالبا هم بی تاثیر است و برای همین چهره ها غالبا عبوس هستند و ملتی که افسردگی شان را با خریدهای دیوانه وار جبران می کنند ... 


وقتی صف های طویل در مقابل صندوق ها می دیدم یاد حرف راننده افتادم که به من می گفت : " در اینجا گرانی بیداد می کند و خیلی ها برای تماشا می روند !! " دیروقت بود و کم کم کرکره ها پائین می آمدند ولی مگر اشتهای سیری ناپذیر ملت همیشه در صحنه امان می دهد !! حالا خوب است چند تا مارک ترکیه هستند ، اگر چند تا فروشگاه آمریکایی و برند محترم اروپایی پایشان اینجا باز بشود مردم شب هم به خانه هایشان نمی روند !! 


چه حس خوبی دارد فروشگاه داشتن در اینجا ، مردم ( غالبا تازه بدوران رسیده ها ! ) با ولع برای دوشیده شدن می آیند !! برای من تماشای قیافه ها در اینجا خیلی جذاب است ، و اگر خریدی بکنم ، زکات لذت تماشای ملت است !!!


برای شام رفتیم طبقه ی بالا ، همان صفها به جلوی فست فودی ها هم کشیده شده بود و مکافاتی بود !! 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
واحه چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 11:55

قسمت آخرش خیلی بامزه بود...اتفاقا دیدم همطاف جان از این اصطلاح استفاده میکنن.راستش نمیدونم چرا عده ای انقدر ولع دارند برای خرید اجناسی که نه کیفیت دارند و نه کمیتشاید نمیدونن چه کلاه گشادی بر سرشون میره...شاید خیلی سر به زیرن و بالای سرشون را کمتر نگاه میکنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد