یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عصرانه ی عید ...

 


 

 

نهمین همایش سراسری صعود قلم به قله سبلان


طرف های عصر برایم اس ام اس آمد که فردا صعود سراسری وبلاگ نویسان کوهستان به قله سبلان است و امروز در فرهنگسرا همایش دارند و بروم بنمایندگی از هلال احمر یک سر و گوشی آب بدهم !! از قرار معلوم مکاتبه کرده اند و خواسته اند تا یک اکیپ از بچه های امداد کوهستان آنها را در برنامه ی دو روزه فردا و پسفردا همراهی کنند !!


در خانه حوصله ام سر رفته بود و برای همین زود اجابت کرده و راه افتادم !! از در تالار که وارد شدم نگاهم روی قیافه و پوشش چند نفر تابلو (!)‌ قفل ماند !!! چند روز پیش هم موقع پائین آمدن از کوه به دوستانم می گفتم که بعد از برنامه ی علم کوه ،‌می خواهم کفش هایم را بیاویزم و بروم یک رشته ی دیگر ،‌مثلا ژیمناستیک !! ادا و اطوار در رشته ی کوهنوردی سر به آسمان و کمی بالاتر گذاشته !!!


رفته بودم ببینم از وبلاگ نویسان مطرح در حوزه کوهستان کسی را می بینم یا نه ،‌ ولی وبلاگ نویس دندان گیری نبود !! حداقلش این بود که خود من که برای اولین بار در کشور ، برای امداد کوهستان آذربایجان شرقی ،‌وبلاگ زده بودم و تا حالا با خبررسانی در مورد حوادث مختلف کوهستان طرفداران خوبی برای خودش دارد از همه ی آن ویلاگ نویسانی که می رفتند روی سن ،‌ در زمینه ی کوهستان سرتر بودم !! ( البته آنها تقصیری نداشتند و من بی اطلاع بودم !! ولی باید می آمدند مرا کشف می کردند !! )


دوست هلال احمری از من خواست که فردا در صعود شرکت داشته باشم !! البته قرار است جمعه بروم چالوس برای صعود به علم کوه !! جواب دم دستی ام منفی بود ،‌ ولی شاید هم فردا رفتم !! پنجشنبه برگشته و جمعه به علم می روم !! برنامه ی ما بی برنامگی است ،‌ یا کوه نمی رویم و یا در خانه پیدایمان نمی شود !!


===



بعد از همایش باتفاق دوستم به پایگاه مرکزی امداد هلال احمر رفتم و کمی آنجا بودم !! آخرین بار در جریان زلزله ی ورزقان آنجا را ترک کرده بودم ، کمی آنجا بودم و برنامه ی تور هیئت اتومبیلرانی را هم سرپایی نقد کردیم ، چند نفری از این ماشین ها آفرود از دوستان هستند و کمی پشت سرشان صفحه گذاشتیم !!


===



بعد از حضور چند دقیقه ای در پایگاه مرکزی , باتفاق هم راهی پایگاه کوهستانی شدم تا بعد از یک ماه صعود شبانه این بار قبل از غروب در پایگاه آنجا باشم ، بودن در آنجا حس خوبی داشت ، مخصوصا تماشای عکس های قدیمی که بصورت تابلو چاپ شده بودند ، بصورت تیکی تاکا ، آدمی را می برد در خاطرات سالهای دور و نزدیک ...


هندوانه ای هم خوردیم و زرت و زرت عکس گرفتم ، افسوس که نوکیا را با خودم نداشتم والا عجب می شد ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
واحه سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 14:38

سلام
جناب دادو میگم به نوشته ی توی پوستر دقت کردید؟
با همکاری صمیمانه ی ادارات محترم:حلال احمر چرا غلط نوشتن؟داشتم به خودم شک میکردم..میگم انقدر همه چی حلال شده توی مملکتمون که دست از زمین شستیم و رفتیم سراغ آسمون که هلال ماه را هم حلال کنیم عجب!

برای همین گذاشته بودم و به خودشان هم گفتم که بروید در فلان جا پوسترتان را ببینید که غلط دارد و تکرار نکنید ؛ حیف دیر کامنت نوشتید و حالا دیگر نمی بینند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد