امروز یکی از همکارها داشت عکس پسرش را در موبایل به همکار دیگر نشان می داد که من رسیدم ، به منهم نشان داد ، چون با او کمی شوخی دارم گفتم بهتر است از این بعنوان تلفن استفاده بکنی ...
نخواست کوتاه بیاید و گفت : " حاضرم با عکس های موبایل تو مقایسه بکنم !! "
گفتم : " یک روز فیل در رودخانه شنا می کرد ، می بیند که موش با عجله دارد می آید ، وقتی به فیل می رسد می گوید : ببینم مایوی منو تو نپوشیده ای !؟! داستان موبایل من و موبایل تو شبیه داستان موش ( اشاره به موبایل خودم ! ) و فیل ( اشاره به موبایل او !! ) است !! "
===
دیروز باز یک خرید خوب داشتم ... سر راهم رفتم و شارژ اینترنتم را تا چند ماه دیگر بیمه کردم و ضمنا یک فلش مموری تازه خریدم ، قبلا نوشته بودم که مموری را در مشهد جاگذاشتم و برگشتم ... مموری جدید این مزیت را دارد که دوکله است !! ( اصطلاح بنگاهی )
یعنی یکطرفش قابل اتصال به کامپیوتر است و طرف دیگرش قابل اتصال به موبایل ، با این حساب یک قدم دیگر به آنچه زمانی با خنده به آن می پرداختیم نزدیکتر شده ایم !!! ما هر زمان که دوستان با دوربین از ما عکس بگیرند اولین چیزی که می گوئیم این است " زود باش بزن بیاد !! " حالا احتمالا این بزن بیاد هم بزودی عملی خواهد شد ...
===
حالا همه ی اداره ها یک دستگاه کارت خوان می گذارند و دیگر نیازی به پرداخت فیش و اینها نیست ... وقتی داشتم مدارکم را می دادم ، متصدی مربوطه به من گفت : " توی کارتت پول داری !؟ " سوال عجیبی بود چون تا این وقت کسی از من نپرسیده بود !!! گفتم : " توی کدوم یکیش !!؟ " گفت : " برو باجه 7 و 30هزار بکش بیا ... " خدا عمر بدهد این کارتخوان ریزه میزه را که آدم را از زیارت روی نحس یک کارمند بیحال آزاد می کند ... برگشتنی همراه مدارکم 11هزار به من برگرداند !!! حالا چرا نگفت 19هزار بکشم جای سوال دارد !!
کمی بعد وقتی توی صف عکس ایستاده بودم ، یک خانم مسنی آمد و پای خودپرداز ایستاد و راست و چپش را نگاه کرد ، جلو رفتم و گفتم : " مادر مشکلی داری ؟ " گفت : " من کارت همراهم ندارم ، میشه شما بیست هزار بکشی و من نقدا به شما بدهم !! " گفتم : " چرا نمی شود ، طولانی بودن صف عکس برای همینه که آدم به این کارها برسد !! " بعد داشتم فکر می کردم یهویی مکانیزه کردن هم معضلیه ، حداقل باید فکری به حال 60 - 70 درصد جماعت هم بکنند !!
توی صف برگشته بودم که یک لحظه سرمر ا برگرداندم و دیدم همان کارمنده دارد مرا به یک خانمی نشان می دهد ، بنده خدا یک لحظه نگاهش توی آسمان با نگاه من قفل افتاد ، خیلی شرمنده شد و سرش را زود برگرداند ولی بنظر من زیاد هم بد نبود ، هرچند برای خیلی ها می توانست بد باشد !!
خانم آرام آرام آمد طرف من و من خیلی آهسته از صف جدا شده و کنار دستگاه رفتم ، آنقدر با خیال راحت آمد و پول داد و برایش کارت کشیدم که شاید فکر کرد من در این اداره کارم کارت کشیدن برای ارباب رجوع است !!
خدا کنه چن تا کار اداری دیگه هم بری انجام بدی دادو