چند وقت پیش شناسنامه را دادم عوض کردند و بعد نوبت رسید به کارت ملی ، برای صدور کارت ملی هوشمند از طریق سامانه ثبت احوال اقدام کردم و بعد از یکی دو روز پیگیری نوبت رسید به نوبتگیری !! حالا سر قضیه نوبت گیری چقدر پای رایانه حرص خوردم بماند ، نوبت داده بود برای 10 خرداد !!
خیلی اتفاقی چند روز پیش فیش نوبتم را دیدم ، از همان لحظه که پرینت گرفته بودم قرار بود در گوشی ام پیغام بگذارم که یادم نرود ولی تا من پیغام بگذارم 10 خرداد رسیده بود !! برای همین امروز را مرخصی رد کردم و قرار شد به کارهای خرده اداری ام برسم ...
اول از همه رفتم سراغ ثبت احوال برای کارت ملی ، دَرِ ثبت که رسیدم ، مادرم زنگ زد و کلیدهایش در خانه مانده بود و دوباره برگشتم خانه (!!) برای همین مثل بازی مارپله دوباره از اول شروع کردم ... در ادارات ، مخصوصا از نوع ادارات ما شاید بیشتر از هر کارمندی مسئول باجه اطلاعات ، به درد مردم می خورد ، چون کارمند جماعت در این دوره زمونه به سبب لطف بیش از حدی شامل حالشان شده ، مار خورده و اژدها شده اند و اگر خودشان بخواهند کاری را راه بیاندازند ، شاق ترین کارها سه سوت انجام شدنی می شوند و اگر خودشان مایل نباشند به در خانه ی وزیر رفتن هم بی فایده است !! ناگفته نماند مسئول باجه اطلاعات رفته بود پیش یکی دیگه نشسته بود و سرش گرم حرف زدن بود ...
خلاصه اینکه وارد شدم و نوبت داخلی گرفتم ، دستگاه سه نوع فیش نوبت می داد ولی مردم بدلیل اینکه نمی دانستند نحوه ی کار چگونه است وارد شدنی از هر سه گزینه فیش می گرفتند !!! شکر خدا کار من خیلی زود راه افتاد ، برگ هایم را دادم و وجه واریزی هم که بوسیله دستگاه کارت خوان رومیزی انجام می شود و رفتم برای باجه عکس !!
یک اتاق که جلوی درش 65نفر ایستاده بودند و مردانه و زردانه یکی یکی وارد می شدند و در هم که باز بود و خانمها روسری گل گلی را باز کرده و مقنعه مشکی می بستند و عکس می گرفتند و خلاصه بلبشو بازار بود !!
یکی دو تا پسر جوان هم بودند و تا نوبت برسد کمی با آنها خوشان خوشان بازی درآوردیم و متصدی باجه عکس که معلوم بود متعلق به روستاهای دوردست بود از متلک های ما جان به سر شده بود و زیر لب من من می کرد که " حالا صبر کن خرگوش !!! " به پسر جوانی که اولین کارت ملی اش را می گرفت گفتم : " ببین ... زیادی شلوغی کرده ای و احتمالا در عکس تو یکی از گوشهایت نخواهند افتاد و حتما عمدی در کار خواهد بود ، بیا شماره ام را بگیر و اگر عکس ات داغون درآمد بیا از دست عکاس شکایت کن ؛ منهم بعنوان شاهد می آیم !! "
متصدی نگون بخت نمی دانست به متلک های ما گوش بدهد یا به کارش برسد ، و هر کسی هم که روی صندلی داغ می نشست ( داغ به این جهت که علاوه بر استرس ژست عکاسی ، شصت تا چشم هم نظاره گر بیرونی اش بودند !! ) را می بست به یک سری سوال و ما هم فکر می کردیم که بیکار است و برای همین دارد وقت تلف می کند ، آخه سابقه هم نشان داده که عکاس جماعت به خانم جماعت که می رسد دوست دارد سوال پیچش بکند !! ( دوستان ما که اینطوری هستند !! )
خلاصه نوبت خودم که شد دیدم ، اول باید اسم را وارد بکند و صفحه ی شخص باز بشود و بعد قسمت فرم بالا بیاید و بعد محل عکس فعال شود و به دوربین فرمان بیاید و خلاصه اتلاف بخاطر سیستم سامانه است و او هم برای پر کردن وقت هر از گاهی سوال می پرسد ...
چون وقتی داشت از نفر جلویی می پرسید که اهل کجاست ، من گفته بودم که دارد دنبال همشهری هایش می گردد و همشهری در غربت مزه ی چلوکباب می دهد برای همین از من پرسید : " شما از کجا آمده اید ؟ " منهم جواب دادم : " من یک محله پائین تر ، از لپ لپ درآمده ام !!! " یک خنده بازاری شد و بنده خدا خیلی کنف شد ، عکس را گرفت و خدا بکند هر دو گوشم افتاده باشد ، در شهر ما اگر هر دو گوش در عکس دیده نشود حساب نیست !!
===
بعد از ثبت احوال نوبت پلیس +10 بود برای دادن مدارک جهت تعویض کارت پایان خدمت ... آنجا هم کارم زود راه افتاد یعنی زودتر از حسابی که باز کرده بودم ، کافیست آدم خودش را شل بگیرد و سوال اضافی نکند ، فلان مبلغ ... چشم !! بعضی ها فکر می کنند که خانم متصدی که پشت میز نشسته خواهرزاده ی رئیس جمهور است و باید به سوالات صد تا یه غاز ارابا رجوع جوابگو باشد ....
خانم نازی به من گفت : " آقا می بینید ، ما علاوه بر کار خودمان باید به سوالاتی جواب بدهیم که اصلا به ما ربط ندارد ، اعتراض هم بکنیم می روند و در پرسشنامه نظرسنجی علیه ما رای می دهند !!! "
گفتم : " خانم خرجش دو تا برگ آ4 است ، سمت راست بزن " به من چه !! " و سمت چپ بزن " به تو چه !! " هر کی زیادی سوال کرد به نوبت دستهایت را بلند کن و به آنها اشاره کن ، هم ورزش است و از آرتروز گردن جلوگیری می کند و هم اینکه فرهنگ آموزی دارد !!!
===
کار سومم رفتن به یک لابراتور بود برای گرفتن عکس از فک مبارک ، دکترم گفته یک عکس جامع بگیر بیاور ببینم چکار می توانم بکنم ، اگر خرجش زیاد باشد شاید بدهم مشارکتی کار بکنند ، پیلوت دهان با ردیف پائین مال من و طبقه ی بالا را بدهم به پیمانکار !!!
مسئول لابراتوار : " آقا باید یک پزشک بنویسد تا عکس بگیریم ... "
من : " مثلا اگر دکتر ننویسد ، دستگاه کار نمی کند !! "
مسئول لابراتوار : " قاعده این است که به سفارش دکتر عکس می گیریم ... "
من : " حالا اگر پول برای نسخه دکتر ندهیم چه فرقی به حال تو دارد ، ضمنا من این عکس را بعنوان یادگاری می گیرم ... "
مسئول لابراتوار : " نه ... "
من : " چرا که نه !؟!؟ "
خلاصه ................... ، عکس را گرفت و گذاشتم پیش بقیه مدارکم و آوردم خانه ، اول باید خودم بررسی بکنم ببینم پیش دکتر ببرم باصرفه است یا پیش مرده شور !!!
خسته نباشی دادو امروز کلی کار انجام دادی
سلام.واقعا خسته نباشین.همین که کارتون تموم شده خیلی خوبه،اونم با این اوضاع کارمندا...
امروز دیدم که یک قسمت داستان در ثبت احوال را فراموش کرده ام بنویسم ...