یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روز کاری خوب ...


امروز بیشتر حرف زده ام و  برای همین نوشتنم نمی آید ...

 

 

چند وقت پیش که شاید از سال بیشتر شده باشد به یکی از دوستان یک وجه ناقابلی بصورت دستی دادم تا سر برج برگرداند ، البته خودش گفت که سر برج برمی گرداند والا ما را چه به این کارها !! خلاصه اینکه برج های زیادی از آن برج گذشت و خبری نشد ، منهم که سفارش پدربزرگم هنوز توی گوشم مانده کاری نداشتم ، گمان ضعیف این بود که یادش رفته است ( که مثل معروف می گوید محال است آدمی بدهی اش یادش برود !! ) احتمال قوی هم این بود که هنوز توان بازپرداخت را ندارد !!


تا اینکه یکی دو نوبت پشت سر همان همکار صفحه گذاشتند که بدحق و حساب است و ... منهم یکی دو بار وسوسه شدم که آلارمی بدهم تا اگر یادش رفته ، یادش بیاید و اگر فکر می کند من یادم رفته ، بداند که بیادش هستم !! ولی هربار بنوعی از این کار منصرف می شدم ، تا اینکه با زیاد شدن ندای درونی برای پیگیری موضوع ، تصمیم گرفتم کل موضوع را بیخیال بشوم ، بدلیل اینکه هر روز حداقل چند نوبت با همان فرد روبرو می شدم اینطوری بهترتر بود !! 


بهرحال برج های بعدی که می گذشتند را دیگر نمی شمردم و برای همین امروز در حالیکه اصلا چیزی از آن موضوع بیاد نداشتم همان فرد آمد و شماره کارت خواست تا بدهی اش را بپردازد ، بهمراه یک عالمه دعا و قربان صدقه و ... 


نداهای درونی که برای انسان می رسد همیشه از فرستنده ی خوب نیست و احتمال دارد از یک فرستنده ی مسموم باشد ، و آدم بر اساس ندای درونی اش کاری بکند که بعدا پشیمان شود !! بهتر است زمان ارسال ندای درونی کمی حواس آدمی جمع باشد و ببیند لحن این ندا درونی نصیحت کننده است یا وسوسه کننده !! ( ندای درونی سرکوفت زن مربوط به استهلاک سیستم است و بهتر است در زمان پخش آن به گیرنده های خود دست نزنید !! ) 

 

===


یک اتفاقی هم افتاد و کل داستان پرخاطره ی " صعود به آرارات " را بازخوانی و بازگویی کردم و بسی خوش گذشت ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
همطاف یلنیز جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 23:28 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
منم مورد مشابهی داشتم البته نه از نوع مالی
گرامی مادر خواستند جایی برویم آنهم در گرمای روز ساعت 2 و 3. از روز قبل بهم گفته بودند... اغلب این ساعت روز بیرون نمی روم از معطلی آنجا هم خوشم نمی آمد و دلایل دیگر هم بید برای مخالفتم...کلافه شده بودم منتهی تصمیم گرفتم آسان گرفته و برای رضایت مادر همراهی اش کنم... به محض کنارآمدن با خودم و رضایت دادنم ، گرامی مادر تماس گرفته خودشان قرار را لغو کردند به همین سادگی راحت شدم، کافیه رها کنی

khatere hastam شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 23:35 http://mahkoomin.blogsky.com

کار سختیه تشخیص بدیم کدوم ندا درسته کدومه اشتباه .. من که معمولا احساسی عمل میکنم و بیشتر وقت ها پشیمون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد