یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزگار پیازی ...

 

صبح روز جمعه ای رفته بودم کارخانه ... نرویم می گویند : " در خانه نشسته اید و برای ما برنامه ی کاری گذاشته اید و روز جمعه مان را .... " برویم می گویند : " شما چرا آمده اید !؟ " ... از من می پرسید ، پیاز چیز خوبی نیست ، چه فرقی می کند که سرش باشید یا تهش ؛ مخصوصا پخته اش !!!!!!!!!!!!!!! 

 

عصر نیم ساعتی خوابیدم ، موقع بیدار شدن صدایی می آمد ، گوش کردم دیدم دارد ترانه ی " رسوای زمانه " را می شنوم انگار ... اول فکر کردم کسی توی ماشین ترانه باز کرده است و صدا از بیرون می آید ، بعد دیدم نه ... انگار از تی وی خانه می باشد ... 

 

یادم آید روز دیرین  

خاطر یک روز شیرین 

کودکی ده ساله بودم  

پای تی وی 

مردی آنجا حرف می زد  

جان من " هشتاد ضربه " 

ای عزیز " پنجاه ضربه " 

دوست دارم .... 

 

=== 

 

سال هشتاد دو برای برادر یکی از دوستانم از کارخانه معرفی گرفته بودم بعنوان ضمانت بانکی ، از قرار معلوم برای دو سال بود ، کمی بعد از آن بدلایلی میانه ام با آن دوستم بهم خورده بود و داستان ضمانت بانکی من افتاده بود توی دور باطل ، چند بار تماس گرفته بودم و هر بار به چند ماه بعد موکول می شد و بعدترها با واسطه به آن دوست خبر می دادم که به برادرش خبر بدهد تا این برگ تسویه بانکی را بگیرد و ریش مرا از دست امورمالی آزاد بکند ، خلاصه اینکه اخیرا برگ تسویه بانکی را از طریق دوستان برایم ارسال کردند ، تاریخ صدور برگ نود و دو است ... بهمین راحتی 10 سال !! 

 

برگ را همراه داشتم تا به امورمالی بدهم و ... دیروز آن را از جیبم درآورده بودم و گذاشته بودم روی میزم ، یکی از همکاران از من پرسید : " چیه ؟ " گفتم : " اگر هشت سال پیش می پرسیدی ، یک برگ تسویه بود ولی حالا یک سند تاریخی است !؟ دلم نمی آید به امورمالی بدهم  ، دوست دارم نگهش دارم !!! "  

 

=== 

 

دو شب است که باران می بارد ...  

 

صبح ها هوا فوق العاده تمیز و بهاری است ، البته بیشتر از نوع فروردینی !! خبر دارد از بارش برف و مسدود بودن برخی محورها خبر می دهد ؛ محور شمشک - دیزین هم بسته است ، دلمان یک سفر چند روزه به دیزین خواست با شنیدن این خبر !!!! 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ناهید جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 20:13 http://efs.abarblog.ir

همطاف یلنیز شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 07:16 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
و سفر باید، تا بدانی تو را می خواهند...گویا
.
.
این ناخوشامدی از پیاز دلیل خاصی داره ؟ مثلا یادآور جریان ناخوبیست؟ برهم خوردن مزاج و ...
یا نه فقط از ریختش خوشتان نمی آید؟

خودش را از چشمم انداخته ...

khatere hastam دوشنبه 25 فروردین 1393 ساعت 20:22

هشت سال پیش یک برگ تسویه بود اما حالا یک سند تاریخی...
خدایی چقدر شما طنازید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد