کسب حلال ...
در روزگاران قدیم که رفت و آمدها کاروانی و زمینی بود و از تیپاکس و پیشتاز خبری نبود و از اینهمه بنگاه حمل و نقل کالا و ... در دسترس نبوده ، راهزنی برای خودش کار نان و آبداری بوده است ، امروزه که این شغل ظاهرا برچیده شده است مشاغل جدیدی که ریشه در آن دارند بوجود آمده اند که در مجموع آب و نانش از آن بیشتر و از نظر ظاهری با کلاس تر تشریف دارد !!!
در حکایات آورده اند که تاجری از مسیری با بار و بندیلش در حرکت بود و راهزنی راه بر او می بندد و از آنهمه مال التجاره بند تنبانی برایش باقی می گذارد و او را راهی می کند ...
بعد از یکسال همان تاجر از همان محل عبور می کرده که از قضای روزگار و یا جلوه های ویژه ی داستان پردازی دوباره همان راهزن راهش را می بندد و باز با بند تنبان او را راهی خانه اش می کند ...
تاجر داستان ما کمی بیش فعال بوده و دوباره از راه کسب و کار مال و منالی بهم رسانده باز قصد تجارت بین المللی می کند و باز به تور همان دزد و راهزن می خورد و این بار که دزد نه تنها صاحب مال التجاره او شده بود شاکی هم شده بود به او می گوید :
- " این سومین بار است که من در سر راه تو سبز می شوم و تو را با یک بند تنبان راهی می کنم و تو باز کسب درآمد می کنی در حالیکه در این سالها من هی از این و آن دزدیده و می خورم و هنوز هم که هنوز است صاحب چیزی نیستم !! "
تاجر که بعد از سه بار سرکیسه شدن مجال حرف پیدا کرده بود عینهو کارشناسان برنامه های اجتماعی و مذهبی که یه وری نشسته و چنان نشان می دهند که تازه از عرش رسیده اند و سر و ته نانشان حلال است !! نگاهی به دزد کرده و گفت :
- " درست است که تو هر بار مرا به نقطه صفر راهنمون می شوی ولی چون من از راه درست سعی و تلاش می کنم برای همین درآمد من برکت دارد ولی تو با اینکه هر بار ثروت کلانی به جیب می زنی ولی چون راه کسب معاشت درست نیست برای همین همیشه گرسنه و دست خالی هستی !! "
بعد از یکسال همان تاجر از همان محل عبور می کرده که از قضای روزگار و یا جلوه های ویژه ی داستان پردازی دوباره همان راهزن راهش را می بندد و باز با بند تنبان او را راهی خانه اش می کند ...
تاجر داستان ما کمی بیش فعال بوده و دوباره از راه کسب و کار مال و منالی بهم رسانده باز قصد تجارت بین المللی می کند و باز به تور همان دزد و راهزن می خورد و این بار که دزد نه تنها صاحب مال التجاره او شده بود شاکی هم شده بود به او می گوید :
- " این سومین بار است که من در سر راه تو سبز می شوم و تو را با یک بند تنبان راهی می کنم و تو باز کسب درآمد می کنی در حالیکه در این سالها من هی از این و آن دزدیده و می خورم و هنوز هم که هنوز است صاحب چیزی نیستم !! "
تاجر که بعد از سه بار سرکیسه شدن مجال حرف پیدا کرده بود عینهو کارشناسان برنامه های اجتماعی و مذهبی که یه وری نشسته و چنان نشان می دهند که تازه از عرش رسیده اند و سر و ته نانشان حلال است !! نگاهی به دزد کرده و گفت :
- " درست است که تو هر بار مرا به نقطه صفر راهنمون می شوی ولی چون من از راه درست سعی و تلاش می کنم برای همین درآمد من برکت دارد ولی تو با اینکه هر بار ثروت کلانی به جیب می زنی ولی چون راه کسب معاشت درست نیست برای همین همیشه گرسنه و دست خالی هستی !! "
***
این حکایت قدیمی است و ربطی به کشیده شدن سیفون توسط فلانی در ایران و راهی شدن چند وزیر به فاضلاب در کشور برادر و دوست ترکیه ندارد !!! و صرفا برای خالی نبودن عریضه بود ...
***
بنده شاید از یاد خدا غافل شود ولی شیطان هیچگاه از حال بنده های خدا غافل نمی شود !!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد