دایی جان ما قسمت خوب عمرش را که 25 سال باشد در ایران گذرانده بود و بقیه را برده بود سوئد و البته قسمت سوئدی عمرش دو برابر قسمت ایرانی اش بود ولی چون زیرساختش ایرانی بوده تا آخر عمر ایرانی مانده بود و خودش هم می گفت که آنجا ما را با دست بهم نشان داده می گویند کله شان سیاه است !!
حالا بخاطر رنگ موی سر بوده باشد انشالله و ربطی به سیاهی مغز و افکار نباشد، هرچند اصولا هر کشوری دو نوع مهاجر دارد ، سیاه و سفید ( این سیاه و سفید شامل آفریقا هم می شود و داخل مغزی است و ربطی به رنگ پوست ندارد !! ) مهاجران سفید رو به جلو زندگی می کنند و مهاجران سیاه رو به عقب !!! سهم سوئد از این تقسیم شاید بالای 95% سیاه می باشد و 5% سفید را کنار گذاشتم برای دوستان و فامیل نزدیک دوستان تا خدای ناکرده از من نرنجیده باشند ، بدلیل اینکه دایی جان از اولین مهاجران سوئد محسوب می شده برای همین تحقیقات میدانی فراوانی در این کشور و مهاجرانش داریم !!!
دایی جان ما تعریف می کرد که سالهای اول که رفته بودم سوئد ، به پزشکی مراجعه کرده و حین معاینه طبق عادت غلوگویانه ای که از ایران با خود برده بودم گفتم که : " دکتر ... دیگه پیر شدیم و کارمان تمام شده است و هر روز یک جایمان درد می کند و ... " دکتر بیچاره که آدم منطقی بوده گفته بود : " نه بابا ... اینطوری نیست ، هنوز خیلی راه داری و ... " بعد از شاید بیست سال دوباره رفته بود همان پزشک و این بار پزشک به او گفته بود : " ها ... حالا دیگه پیر شده ای !! آن روز که آمده بودی دردهایت را با دارو علاج می کردم ولی حالا که دارو هم بدردت نمی خورد معلوم است که پیر شده ای !! "
این حکایت را برای این نوشته بودم تا مطلبی را بنویسم ولی حالا می بینم که مطلب هیلی بوداری است و ننویسم بهتر است ، بهرحال عقل امروز از عقل دیروز بهتر است !!
===
18 سال پیش من به کارخانه آمدم و تقریبا یک روز خوب یادم نمی آید ، هر روز چالش های خاصی داشته و حالا هم هر وقت بازنشسته ای می بینم که از من در مورد اوضاع کارخانه می پرسد ، جواب می دهم : " مگر شما رفتنی اوضاع چطور بود که می پرسی !؟ من که از همان روز اول سر و سامانی در کار کارخانه ندیده ام ، اگر سری بوده از نابسامانی بوده و اگر سامانی بوده از بی سری بوده !!! "
===
موش کور که ما بترکی به آن اَختر سیچانی می گوئیم و وجه تسمیه آن معلوم نیست و شاید تغییر حالت یافته ای از اَخده سیچانی باشد ( بمعنی موشی که در کانال ها پیدا می شود !! ) و یا هر چیز دیگر ، و در کل موشی است که بزرگتر از موش معمولی است و راه شناختن آن این است که گربه از آن می ترسد !! استاد نقب زدن و کانالیزه کردن محیط برای زندگی راحت خودش است ، علاوه بر این طراحی استادانه لابیرنت های لانه اش برای بچه هایش هم سرگرمی بزرگی محسوب می شود و بچه اش تا راه بیرون رفتن از این کانال ها را بلد بشود یک پا لیسانس کانالسازی می شود !!
یک نفر هست که لباس خیلی مثبتی دارد و پشت این نقاب خیلی مثبت تلاش فوق العاده ای انجام می دهد در جهت ارتقای خود و پیشبرد اهدافش ... دیروز حدود یک ساعتی نریبون افتاده بود دست اش و یک ریز زمین و زمان را بهم می دوخت ، منهم زل معنی داری به او زده بودم و شاید از دور فکر می کرد در بحر حرف های او دارم غواصی جهت صید مروارید می کنم !! دوستی که بغل دستم نشسته بود به من اشاره ای کرد و گفت : " به چی اینجوری خیره مانده ای !!؟ " گفتم : " به این موش کور !! "
با یک ظرافت خاصی با یکسری حرف های پوچ و بی معنی یکه تازی می کرد و هر از گاهی یکی از دانه درشت های مجلس را تعریف جانانه می کرد تا حداقل بخاطر تمجید بی معنیی که از او کرده صدایش درنیاید و باز ادامه می داد و دوباره یکی دیگر را تعریف می کرد و باز حرف های چرت و پرتش را ادامه می داد !!!
بعضی ها بخاطر وقار شخصیتی که دارند و نیز اهمیتی که برای خودشان قائل هستند تن به هر خفتی نمی دهند و از مسیری می روند که هر چی پلیس و بازرس و منتقد هست آنجا ایستاده است و برای یک ارتقای نیم بندی ، هفت خوان مشکل پاس می کنند !!
ولی بعضی ها بدلیل نداشتن همان دلایل بالا ، براحتی از کانال هایی می روند که کسی ارزشی برای آن قائل نیست و برای همین براحتی خودشان را بالا می کشند ... این آدمها از تکنولوژی موش کور استفاده می کنند ! ظاهرا موفق عمل می کنند ، برای بالا رفتن ، ولی یادشان می رود که همین عمل آنها را به شخصیت موش کور تبدیل کرده است و بالا که می رسند در اوج موفقیت بجای تمجید و تعریف تیپا می خورند !!!
===
شایسته سالاری در جایی که سرو کله ی موشها براحتی در خیابان هایش پیدا می شود هرگز امکان نخواهد داشت !!