یلدایی ...

یکبار خوابیدم و ساعت پنج صبح بیدار شدم و  از ساعت پنج تا شش شاید پنج بار خوابیدم و بیدار شدم  !! خواب هایش شیرین بودند و  بیدار شدن های مکررش ناراحت کننده ، به هوای ادامه خواب می خوابیدم و یک خواب تازه می دیدم ... 

حوالی ظهر شده بودم سنگ صبور ، اولین بارم نیست که این نقش را بازی می کنم ولی فکر کنید کوه بخواهد درد دلش را پیش یک سنگ بگوید !! جالب تر اینکه بالاخره کوه از رو رفت !! چند دقیقه بعد مزدم را گرفتم و یک فیش دستم دادند و یک وام گنده بدون کارمزد و بهره و ... و بتمام معنی قرض الحسنه !! 

امروز دوباره رفتم فوتبال ، بعد از چند هفته خیلی هم حال داد ، مصدومیت هم نداشتم !! 

هنوز خانه نرسیده بودم که مادرجان زنگ زد و خبر داد که خانه نیست و مهمان تشریف  دارد !! اناری دانه کرده و روی میز گذاشته ام ، تا بوقتش بخورم ، شکر خدا از شام هم خبری نیست !! چند دقیقه ای هم بروم در دنیای مجازی ول بگردم که بهترین دوست شب های تنهایی من است که هر شبش برای خودش یلدایی ست !!! 

 

***  

امشب می نشینم و تا خوابم ببرد این آجیل فکری را مزمزه می کنم  

 

شب یلدایتان خوش