یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مجمع تشخیص حواس !!


امروز سر صبحی یک اتفاقی افتاد و من آمدم یک خاطره ی دور تعریف کردم در مورد اینکه در عنفوان کودکی شبی در خانه ی یکی از اقوام مهمان بودم و نیمه های شب بلند شدم برای خوردن آب ، یک دوری زده و توی آشپزخانه یک بطری آب پیدا کردم و سر کشیدم و تازه صبح فهمیدم که چیزی که خورده بودم نفت بود !!!

  

این حکایت کودکی من باعث شد ملت همیشه در صحنه که در هیچ موردی کم نمی آورند شروع بکنند به انواعی از خاطرات مربوط به حواس پرتی و شوت بازی و خلاصه اینکه امروز احساس کردم بی دلیل نیست که اینهمه آدم توانسته ایم چند سال در یک کارگاه کار بکنیم و دعوایمان نشود ، ماشالله کلی اشتراکات داریم !!! البته امروز همه ی داستان ها بنوعی به نفت و آب ختم می شد !!


از همکاری که در زمان جنگ بجای نفت توی تمام فانوس ها و خوراک پز های پایگاهشان آب ریخته بود ؛ آنهم با چه اخلاصی که کسی خبردار این کار خدمت گزارانه اش نشود !!!


یا دوستی که در حال تماشای فیلم سینمایی بوده ، برای اینکه سفارش مادرش را عملی بکند بجای آب نفت ریخته بود توی گلدان ها !!!


آدم این مسایل را که می شنود تازه می فهمد چرا همه ی معادلات دشمنان در مورد ما بصورت معجزه آسایی نقش بر آب می شود !!! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد