یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

صبح تاسوعا ...

 

دیشب آنقدر خسته بودم که صدای طبل هم مرا بیدار نکرد ، چایی ام را روبرویم‌گذاشته بودم و حسی می گفت که آن را نخواهم خورد ، وقتی سرم به زمین زسید ، خوابیدم و وقتی بیدار شدم ساعت از سه رد شده بود و وایی ام یه زده بود ...

 

ادامه مطلب ...

ترامپ !

 

توی اتوبوس نشسته بودم و پیرمردی که ادعا می کرد خیلی شوخ است و پشیزی برای دنیا ارزش قائل نیست، کنار دستم نشسته بود و با مرد جوانی شوخی نامتعارف می کرد ... 

 

ادامه مطلب ...

خاطره باز !

 

دیروز روز خیلی شلوغی داشتم ... حالا که دارم این را می نویسم جزو دیروز است و روز از ساعت 2 بامداد شروع می شود !!؟  چون فعلا بیدار هستم و منتظرم تا صدای بیرون کمی کم شود ... نه اینکه ازصدای نوحه و محرم ناراحت باشم ؛ اتفاقا خیلی هم دوست دارم !! فقط یک جوری هست که از سه منطقه صدا می آید و هیچکدام را نمی شود تشخیص داد !!

 

ادامه مطلب ...

مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد

 

موسم محرم است و انواعی از مراسمات ویژه این ماه و طبق معمول انواعی از حرف و حدیث ها ... ولی هر سال این مراسمات هست و این حرف و حدیث ها هست و تمام شدنی نیستند ...

 

ادامه مطلب ...