یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزگار مه آلود ...

 

وقتی توی مسیر مه می شود ، دید انسان محدود می شود (!) شاید بهتر است بگوئیم دید محدود می شود ، چرا که این مورد برای حیوانات هم هست !! در کوهستان در زمان هایی که مه حضور دارد حیوانات ارتفاع کم می کنند تا از مه پائین تر بیایند و ضریب خطر را برای خود کاهش بدهند !! و یااگر می توانند بالاتر می روند !! در این مواقع برای شکارچیان فرصت خوبی بدست می آید...

   

یکی از این شکارچی ها ، جناب گرگ می باشد که علاقه ی زیادی به مه دارد !! با افزایش مه و کاهش دید صیدهای مورد علاقه اش می تواند باندازه ی کافی به آنها نزدیک شده و از این فرصت استفاده بکند ...

 

توی زندگی داشته های زیادی داریم که چشم انداز شخصیت ما را می سازند ... وقتی هوای حوصله مان ابری می شود و اطراف مان را مه های مختلفی می گیرند !! چشم اندازمان کم می شود و برای همین احساس دلتنگی به ما دست می دهد !! گاه می توانیم کمی بالاتر برویم و از شرایط موجود خلاص بشویم و گاه لازم است کمی پائین بیائیم !! بالا رفتن بهتر است ولی در امکان هر لحظه و هر فردی نیست !! پائین آمدن و کمی عقب نشستن هم زیاد خوب نیست ولی از دلتنگ ماندن بهتر است !!


وقتی ما دلتنگ باشیم و بی حوصله ... فکر می کنیم که دنیا به آخر رسیده است و همین برای ناراحت بودنمان کافیست ... بهانه ها هستند !! گرگ هایی که در اطراف مان زندگی می کنند و تولید مه می کنند هم  هستند !! این ما هستیم که به آنها ارزش می دهیم و آنها را مهم می کنیم و یا آنها را دور می زنیم و خود را از شرایط مه آلود رها می کنیم ...

 

پنجشنبه بصورت خیلی اتفاقی یک آگهی فوت دیدم و برایم یادآوری کرد که سالگرد یکی از چهره های بزرگ ورزشی شهر می باشد !! بهانه برای نرفتن داشتم ولی آنها را کنار گذاشتم و بهانه ای برای حضور یافتن درست کردم و رفتم ... نه تنها بواسطه ی سن بالا ، که خود فرصتی برای حضور در  در صحنه ها و رشته های مختلف ورزشی می تواند باشد (!) در چند رشته ی ورزشی فردی موثر بود !! اطراف ما پر است از آدمهایی که سن بالائی دارند و تقریبا همگی این حس را دارند که محترم شمرده شوند (!) ولی غالبا از چشمه ی ادب مردم تغذیه می کنند و اگر رعایت می شوند بواسطه ی ادبی ست که در فرهنگ جامعه وجود دارد و البته هر روز کم رنگ تر می شود !!! برای محترم بودن باید علاوه بر داشتن سن بالا ، گزینه های دیگری هم داشت (!) که از همه مهمتر برجسته بودن و موثر بودن است (!) در این حالت می شود بدون داشتن سن بالا ، از احترام اطرافیان برخوردار بود ...

 

شخصی که در مراسم سالگردش حضور می یافتم ، در رشته های دوچرخه سواری و شنا صاحب نام و صاحب عنوان بود و در کنار آنها یک شهرتی هم در کوهنوردی به هم رسانده بود ؛ البته از نوع بی ادعایش و در یکی دو دهه ی آخر زندگی اش مورد احترام صنوف مختلف ورزشی بود ؛ منوچهر فکر آزاد

 

مجلس یادبود خیلی سنگینی بود ، بغیر از من و یکی دو نفر از دوستان کوهنورد که با هم قرا رگذاشته و حضور یافته بودیم و تقریبا بچه سال های مجلس بودیم مابقی تقریبا بالای 70 سال بودند و غالبا چهره های آشنا در رشته های مختلف و چهره هایی از فرهنگی های شهر ... درست است که دل خوشی از چهره های مصنوعی فرهنگی  شهر ندارم ولی همان یک هزارم مطلوبی که می شناختم (!) در این جلسه حضور داشتند !!!

 

یکی آمد و رفت در دورترین فاصله از من نشست ، از همان لحظه ی ورود داشتم ردش را می گرفتم که گم نکنم ... سالهای خیلی دور معلم ورزش ما بود که باتفاق می گفتیم این معلم ورزش نیست بلکه یک مربی ورزش است که شاید به اضطرار معلم شده است ... و در واقع هم همینطور بود !! یک چهره ی شاخص در رشته ی هندبال شهر و کشور بود ؛ امیر منتقمی ...

 

چند وقت پیش یک موردی در استوری ها پررنگ شد با عنوان روز مربی ورزشی !! آن روزها من به هر کسی می رسیدم می گفتم : " دو نفر هستند که به جرات میتوانم به آنها مربی ورزشی لقب بدهم که بر گردن من حق دارند ، یکی برایم والیبال یاد داده بود و دیگری هندبال !! موقع بیرون آمدن از مسجد او هم بدنبال ما خارج شد و من ایستاده بودم تا بیاید ... کمی دست در دست هم ایستادیم و چیزی حدود 35 سال رفتیم عقب تر ... او کمتر در یادش مانده بود و من بیشتر !! شاید یک دلیل اش این بود که من در حرفهای روزمره و در مثال های مختلفی از او یاد می کنم و یادش همیشه سبز است !! او همه ی ما را در یک مجموعه به خاطر سپردده بود و می گفت من هر وقت یادی از گذشته می کنم نام بچه های دبیرستان دهخدا را چنان پررنگ تر می گویم که همه حسادت می کنند ...

 

عصر خیلی خوبی شده بود ... برخلاف خیلی ها که فکر می کنند بهانه های زندگی شان کمتر شده است !! من اعتقاد دار که بهانه ی های خیلی زیادی در اطراف ما وجود دارند که بواسطه ی برخی دلمشغولی های بی خود (!) و برخی سرمشغولی های بی مورد (!) باندازه ای که دیده نشوند (!) کم رنگ شده اند !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد