روایت سنگ و برکه ی قورباغه ها را بلدید !؟ شبها که همه جا خلوت می شود ، قورباغه ها در برکه شروع به خواندن می کنند و سر و صدایشان بالا می گیرد آنقدر که روی مخ آدم می روند ! در این حالت بهترین کار این است که سنگی بردارید و وسط برکه بیاندازید ؛ بناگاه همه ی قورباغه ها ساکت می شوند و سکوتی سنگین بر برکه حاکم می شود!
این حالا یک مثل شده است و در خیلی جاها استفاده می شود ؛ وقتی جایی که شلوغ بود و با ورود یک بزرگی و یا کسی بناگاه ساکت می شود می گویند : " اله بیر قورباغا گولونه داش آتیبلار " ( مثل این است که در برکه قورباغه ها سنگ انداخته اند ! ) و یا در برخی موارد که صدا به صدا نمی رسد و از هر طرف صدایی بلند است برای ساکت کردن مجلس می گویند : " دور اورا بیر داش آت ! " ( یعنی بلند شو و یک سنگ بیانداز ! )
دیروز با مشقتی طاقت فرسا به فیلترشکن کامپیوترم وصل شدم تا کمی راحت تر بروم اینترنت و صفحه فیسبوکم ... سالهای سال بیشترین استفاده ام از این صفحه بود تا اینکه پیام رسان های درپیتی و قابل دسترس تر به بازار آمدند و روی موبایل هم بودند و مردم تنبل را راحت کرده و مشتری های زیادتری جذب کردند ... به صفحه ی یکی از فامیل دورها رفته بودم که باندازه کافی دور است و نه انقلاب و نه هیچ فیلترشکنی او را به ما نزدیک نکرد ! البته بدون منظور هم نبودم ، شاید تنها راه دسترسی به برخی اطلاعات درباره دایی ام بود که با هم در سوئد بودند ؛ شاید می توانستم به برخی از ترجمه های مانده در سوئد دسترسی پیدا بکنم و چند تا عکس از دوران زندگی در سوئد از ایشان بدست بیاورم ... ما برخلاف زحمات زیادی که برای زندکی می کشیم و نقشه های مان اغلب از مرز زندگی به دنیای مرگ هم کشیده می شوند و غافلگیری مرگ را می شناسیم (!) همه مان در یک چیز مشترک هستیم و آن اینکه بناگاه می میریم و یک عالمه از وجودمان بیکباره محو می شود ، مخصوصا ما ایرانی ها که مانند کوه یخ ، دو سوم شخصیت مان را زیرآب پنهان می کنیم و بزرگترین قسمت زندگی مان را برای روز مبادا ذخیره می کنیم و روز مبادا روزی ست که ما نیستیم !
خلاصه اینکه در صفحه مربوطه ایشان ، یکسری مطالب خیلی خوب پیدا کردم از انواع ترجمه های سوئدی و فارسی ... انواعی از اشعار از شاعرانی خاص به سوئدی ( که بوی سالهای 40-45 را می دادند و برا ینسل جوان امروزی باندازه ی کافی غریب و بدبو می باشد !! ) و مطالبی از مقالات و معرفی های اشخاصی در سوئد به زبان فارسی ( که این مورد خیلی خوب بود ؛ هرچند گزینش برای ترجمه ، حتما ، می توانست اتفاقی نباشد ! ) چراغ برای روشن کردن است ، ولی لامپی که از سقف آویزان است فضا و همه چیز را به یک اندازه روشن می کند ! ولی چراغ قوه ای که دست فرد است ، منطقه ای که او دوست دارد را روشن می کند !! چراغ را با نور اشتباه نگیریم ... ( اینهم اشاره ای که بماندبیادگار ! ) در مورد این فامیل دور باید زیاد بنویسم ، چون همه جوره مایه دردسر است ! خانواده بزرگ و ریشه دار ، حتما یک نخاله باندازه کوه دماوند دارد !!
فیلترشکن اذیت می کرد و اینترنت هم که مثل رودخانه فصلی شده است و شدت آن هی کم و زیاد و قطع و وصل می شود و رسما روی اعصاب است ، بهترین نوع استفاده از اینترنت استفاده برای تفریح و فجازی و ولگردی است ... در عرض سه ساعتی که پای برنامه بودم و مطلب ذخیره می کردم و به برنامه ورد انتقال می دادم ، مسببین وضع فعلی را هم مورد عنایت قرار می دادم ؛ چه فرقی می کند که چه کسی باشد !؟ وقتی از عبارت مسبب استفاده می کنیم ، نفرین و لعنت راه خودش را پیدا می کند و می رود سر وقتش !؟ مطالب زیادی از صفحه اش برداشتم و ذخیره کردم تا به وقت مناسب و براحتی بخوانم ، برخی مطالب در حد یک کتاب بود ... چیزی حدود 500 صفحه مطلب را در محدوده پنج سال اخیرش برداشتم و کم کم و به لطف اینترنت قطره چکانی (!) ، صفحه ، جانش بالا می آمد تا بالا بیاید !!
اینترنت خانه از نوع پرسرعت و لت و پهن است ولی چه فرقی می کند وقتی شیر اصلی را می بندند !؟ و یا هی روشن و خاموش می کنند !؟ البته حالا دلمان به این خوش است که مورد امنیتی هست ولی یک ماه قبل چی !؟ از یک ماه قبل امنیتی بود که این مسایل پیش نمی آمد و اینهمه نفوذ معنی نداشت !؟ دولت ها هر کدام نیم متر دیوار خانه ها را بالا می برند ولی در را باز می گذارند که دزد ، هر وقت دوست داشت و بیاید و هر چه می خواهد ببرد !!؟
با یکی از فالورهایش که اتفاقا آشنای دوری برای ما محسوب می شود و حتی لهجه ی نوشتن اش هم عوض شده است ، یک خوش و بشی کردم و مجبور شدم نیم ساعت ، از این و آن برایش خبر بدهم !؟ ایرانی خارج نشین وقتی احساساتی می شود خیلی پابرهنه تر حرف می زند (!) و داشت از اوضاع کشور می پرسید که برایش نوشتم : " فرق اینجا با آنجا این است که در آنجا انداختن سنگی جامعه را برآشفته می کند ولی همان سنگ در اینجاآرامش می آورد ! ( همان مثال برکه ی قورباغه ها ! ) " با چند آیکون خنده برایم نوشت : " این از همان حرفهای مختص دوه چی می باشد ! " ( دوه چی نام محله ای بزرگ و قدیمی در تبریز قدیم که با زحمات شاه قبلی به محله شتربان و بعدتر به خیابان شمس تبریزی تغییر یافت تا خاطرات مشروطه از بین برود ولی مردم در آدرس شمس تبریزی می نویسند و دوه چی می خوانند !! البته فقط شاه نبود که با دوه چی مشکل داشت ، بلکه روستائیانی که بعد از انقلاب به تبریز مهاجرت و حمله کردند و مناصب و پست های شهری را گرفتند (!) هم با این تاریخچه و فرهنگ مشکل دارند و غالبا در مواجهه با این تعابیر ، نقش گُنگ خواب دیده را به خود می گیرند !!؟
فضای عمومی و سیاسی ایران را قورباغه هایی مانند زیباکلام و عباسی و عبدی و مطهرنیا و ... ( از هر جناحی مهم نیستند ، مهم این است که قورباغه هستند ! ) پر زا سر و صدا می کنند تا دزدها براحتی تردد بکنند و برای همین وقتی سنگی ( موشکی و یا بمبی ! ) می آید همگی خفه خون می گیرند و آرامش به جامعه برمی گردد و کمی بعدتر ، دوباره روز از نو و روزی از نو !!!