یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

کارآفرید !!

 

یکی از کلماتی که این روزها مد شده است و از نشانه های غرور کاذب برای برخی اشخاص شده است و همچنین کلمه ای پرکاربرد برای فریب اذهان عمومی در رسانه ملی ، کلمه کارآفرین است ... 

 

 

کارآفرین به جای موسس یا مالک به کار می رود !! کسی که به او کارآفرین می گویند با سرمایه گذاری اقدام به تاسیس یک کارگاه یا موسسه می کند و چون عده ای در آنجا کار می کنند می شود کارآفرین !! و با این حساب تمام کسانی که کارگرانی در زیرمجموعه خود دارند می شوند کارآفرین و هیچ فرقی با کلمه منحوس و طبقاتی کارفرما ندارد فقط یک جورایی کارفرما را آدم خوبتری نشان می دهد !!؟ کار آفرید کلمه مناسب تری هست ، کسی برای خودش کار می آفریند و دیگرانی دستمزد می گیرند و کار می کنند و چه بسا به سبب تضییع ناگزیر برخی حق و حقوق و ... مستحق آفرین نباشد !!

 

دیروز سر راهم به دوستی برخورد کردم که شاید سی سالی از آخرین دیدارمان می گذشت ... همسر و دخترش هم توی ماشین بودند و به مواجهه دو دوست بعد از سی سال نگاه می کردند ، دیداری که بیشتر شبیه مواجهه بعد از بیست و چهار ساعت بود ، همانقدر معمولی و صمیمی !؟ ابتدا پیاده شد و آمد خوش  و بشی کردیم و شماره گرفت و گفت حتما تماس می گیرم و همدیگر را از نزدیک و زیادتر می بینیم ولی یک دفعه چیزی یادش افتاد و دوباره برگشت ( البته با اجازه از سرنشینان ماشین ! ) و گفت فکر کردم که اگر خداحافظی کنم تا سی سال دیگر دوباره نبینمت و برای همین کمی ایستادیم و خوش و بش را کش دادیم !! می دانستم که پسرش بزرگتر بود و با این دختری که توی ماشین نشسته بود و هاج و واج ما را نگاه می کرد باید پسرش حالا خیلی بزرگتر بوده باشد ... بعد از اینکه از سربازی برگشتیم اولین برنامه مان برای ازدواج بود و بعد رفتن دنبال یک کار مناسب !؟ او در همان ششماه اول ازدواج کرد و بعد رفت کارش را آغاز کرد که ادامه کار برادرانش بود ؛ نجاری (!) و ازدواج من بیست و پنج سال بعدتر محقق شد و تقریبا ششماه مانده به بازنشستگی !؟ و حالا نوه اش همسن دختر من است ...

 

از کار و بارش پرسیدم ... در زمان های دور یک بده بستان هایی باهم داشتیم که حالا جزو شیرین ترین خاطرات دوستی مان می باشد و برای همین اگر سالها همدیگر را نبینیم ، آن خاطرات اجاق دوستی را همچنان گرم نگه می دارند !!؟ بعدها رفت و بیرون شهر یک کارگاه اجاره کرد و یک دستگاه پرس خرید و سالها ادامه داد و بعدا آن کارگاه را هم خودش خرید و اوضاعش خوبتر شد ... می گفت همه چیز را جمع کرده ام ، چند سری سفارش دارم که بصورت سری تولید می کنم ، از اره و خاک اره رها شده ام ... یک یکی دو کارگاه برش هایم را انجام می دهند و من و پسرم فقط آنها را سرهم بندی می کنیم و ارسال می کنیم ... فروش اینترنتی هم داشتند و می گفت فوق العاده خوب شده است ... کارشان شده بود ساخت و ارسال بوفه ... می گفت هر روز دو تا بوفه می فرستیم و اگر کارگر بگیریم تا ده تا سفارش دائمی داریم ولی کارگر اعصاب آدم را خراب می کند !؟!؟ اگر در این کار سررشته ای داشته باشید می توانید حدس بزنید که متوسط از هر بوفه چوبی ، سه تا پنج میلیون پول شسته و رفته می ماند !!

 

توی کشوری که همیشه آمارهای اجتماعی  رو به پائین (!) هستند و نمودارهای گرانی و تورم رو به بالا (!) اینهمه نشانه های تجملاتی از کجا ناشی می شود !؟ این کارگاه کوچک و این مرد کارآفرید (!) شاید یک از هزاران فعال در صنعت چوب می باشد ... انواع مبل و کابینت و بوفه و صندلی های آنچنانی و ... صنعت گسترده ای هست و شاید دوست من یک در ده هزار این صنعت است که بعد از سالها کار و بقول خودش خرحمالی تازه افتاده توی دور پول درآوردن و مثل آقا کار کردن !!؟ توی این بوفه ها مطمئنا چیزهایی قرار خواند گرفت که برای خریدشان پولهای گزافی پرداخت خواهد شد !!

 

دو روز پیش رفته بودم سفارش های چاپی ام را از یک چاپخانه بگیرم و با مسئول آنجا یک آشنایی دور و دراز داشتم و صحبت هایی در بازه زمانی  سی و چند ساله اخیر (!) شد تا سفارش هایم بسته بندی شده و به من تحویل بشود ... یک نفری هم آنجا بود که او هم ما را از دور می شناخت و فرصت و جرات نزدیک شدن نداشت !!؟ نه اینکه ما قدر قدرتی بوده باشیم ، ناآشنایی خودش قلعه ایست عظیم و بقول شاملو با یک سلام فتح می شود و فرصت سلام گاه تا مدتها محقق نمی شود!! و بین صحبتهای ما که از موفقیت بود و هیچ ردپایی از نقش پول در آن نبود !؟ اشاره کرد که حالا گرانی شدید است و امان مردم را بریده است ... گفتم امان بریده ها از قدیم وجود داشتند و همیشه هم وجود خواهند داشت !؟ مردم حالا کله پاتر شده اند !! مردم دارند غلط زندگی می کنند و هر روز از خوشبختی دورتر می شوند (!) و متاسفانه امیدی به بهبود هم نیست !؟ چون به جای اینکه خود را و زندگی و برنامه زندگی خود را اصلاح بکنند ، منتظرند دولت بیاید و برایشان خوشبختی تولید بکند...

 

امروز یک لیست تهیه کردم از برنامه ها و کارهایی که باید شروع بکنم یا نیمه تمام مانده اند و تمام بکنم !! فعلا سیزده بند را نوشته ام روی هم رفته بالای هفتاد میلیون هزینه بری خواهند داشت ... این بندها طی چند سال اخیر ضرورت خود را به اثبات رسانده اند و در نوبت قرار دارند ... اینها را اگر به دیگران واگذار بکنم مبلغ مطمئنا تا دو برابر افزایش خواهد یافت !؟ گرانی دامنگیر همه هست و دلایلش را همه می دانیم

 

همین حالا یک بند اضافی هم یادم افتاد تا از نحوست سیزده رها بشوم و بشود چهارده بند(!) کاش یکی از آن سیزده بند قبلی از حیزانتفاع ( حیظ - حیض - حیذ ) می افتاد و دوازده می شد و اینگونه از نحوست رها می شدم !؟ من قبلا در فروردین هر سال نوشته های وبلاگم را جمع کرده و بصورت مجلد پرینت گرفته و می گذاشتم توی قفسه و حالا سه سال است که این کار را انجام نداده ام ، هزینه اش کمتر است ولی وقت زیادی طلب می کند و البته حوصله کافی ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 12 مهر 1402 ساعت 15:02

با درود
چه خوب پرینت از وبلاگ
دوستی داشتم رفت تو کار مبل
ماهی شش میلیون اجاره می داد
گفتم فلانی به نظرم دچار مشکل می شوی شش میلیون کرایه !
گفت اگه در ماه یک دست مبل بفروشم کرایه ام در می آید
البته خدا بیامرز یک مرتبه سرطان خون گرفت و سالش بعد فوت کرد
خیلی ها رفاه زده هستیم
ولی همزمان با بقیه دستمال در می آوریم های های گریه می کنم
به قول شما زندگی کردن را فراموش کرده ایم

سلام
حالا وضعیت بازار خوب نیست ، چون کار کردن سرمایه بر شده است و البته سودها زیادتر شده اند !! در عوض نمی شود با یک دست چند هندوانه برداشت
بنده خدا حقگویی کرد و مرد ، بازاری ها همیشه نق می زنند تا دستشان رو نشود !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد