این روزها در خانه که باشم ، نوراخانیم بعنوان یکی از نیروهای صدیق و خدوم " رسکیو تیم " از من کار می کشد !! حالا دیگر داریم کارتون ها را خودمان در خانه بازی می کنیم !!
دیروز حدود سه ساعت با هم در کار پلیس بازی و گرفتن دزدها و ... بودیم !! و قسمت سخت کار این بود که هر با رکه تلفن می زدند و خبر می دادند که خلاف کارها(!) آب نبات و شیرینی جات بچه ها را برده اند !! من بعنوان برادر پلیس و نورا خانیم بعنوان سیستر پلیس (!) باید زود لباس های مجهز مان را می پوشیدیم و راه می افتادیم و توی اتاق ها دنبال خلافکار ها می گشتیم !!
امروز ظهر که به خانه رسیدم ، پلیس آفیس خانه هم راه افتاد و دوباره آمد سراغ من که برویم دنبال خلاف کارها و چند تا زنگ داشتیم از دزدیده شدن آب نبات ها و ... !! کمی بعد که خواستم از زیر بازی در بروم گفتم : " تقسیم کار بکنیم !؟ آب نبات ها وشیرینی ها و ... را تو برو و اگر مورد سیب زمینی و پیاز و تخم مرغ و ... بود من بروم پیگیری بکنم !! " بدون اعتراض قبول کرد و حالا یک ساعت است که هی زنگ می خوریم و خبر می دهند که سیب زمینی و هویج و ... دزدیده شده است !!!
===
توی مترو نشسته بودم و یکی داشت درِگوشی با دوستش حرف می زد ... قطار که راه افتاد ، صدای خانم پیچر (!) که مدام در حال خبر دادن در مورد ایستگاهها و رعایت شئونات و ... می باشد مزاحمشان بود (!) ، کم کم صدایشان بلند تر شد و درِ گوش همسایه ها هم می رسید !! خبر این بود که خانه برادر راوی دزد آمده بود و کلی دلار برده بود (!) و برادرش مانده بود که چگونه برود و شکایت بکند !؟ می گفت اقرار به داشتن آنهمه دلار در خانه خودش جرم امنیتی بود !! یکی از نیروهای بازنشسته و خدوم نیروی انتظامی(!) مبلغ کلانی (!) خواسته بود تا بصورت پوشیده (!) عملیات تعقیب و پیگیری را انجام بدهد !!
چند ایستگاه بعد آنها پیاده شدند و رفتند و من همچنان داشتم جریان را توی ذهنم بازی می کردم !!
سلام
آقا خوشا به سعادتتان واقعا.. چه چیزی شیرینتر از این دزد و پلیس بازی..
سلام
سلامت باشید ...