یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مرگ از ترس ...

 

در تاریخ نوشته اند که بابک بعد از اعلام استقلال و لشکرکشی اعراب به آذربایجان به قلعه های منطقه پناه برد و بیست سال ، کمی بیشتر و کمتر ، در حال جنگ و گریز و اختفا بود ...

  

 

تا اینکه با دسیسه برخی دوستان قدیمی و به روایتی خیانت پسرش آذر ، در راه دادن دشمنان به قلعه (!) کارش به فرجام رسید ... مطمئنا چیز مستندی درباره او وجود ندارد و اگر چند سطری مانده زبان حالیست که دوستان می نویسند و تاریخی ست که دشمنان نوشته اند ...

 

اما در میان همین نقل قول ها هم آموزه های زیادی وجود دارد ، مثلا نوشته اند بابک خطاب به پسرش ( و یا به کسی که راههای مخفی ورود به قلعه را لو داده بود ) می گوید : انسان شجاع یکبار به دنیا می آید و یکبار هم می میرد ولی انسان ترسو هر روز هزاران بار می میمرد و زنده می شود .

 

این روزها ترس را بوضوح می توان در خیلی از قیافه ها دید ... و البته اگر هستند کسانی که در ظاهر نمی ترسند ، آنها هم دست کمی از بقیه ندارند ؛ فقط فرقشان در نوع گرفتاری و یا رهایی از تفکرات خطی و منطقیی است که ترس را می سازد !!

 

در میان انواعی از ترس های نهفته و آشکار در زندگی انسان ها ،‌ترس از عدم که به آن مرگ می گوئیم یکی از شایع ترین در میان همه ی طبقات اجتماعی می باشد و بر اساس شایعه ی معروف "‌هر که بامش بیش برفش بیشتر !‌"‌ ترس از مرگ در میان اغنیا شایع تر می باشد در حالیکه فقرا چنان درگیر زندگی هستند که به ترس از مرگ نمی رسند و گاه وقتی می میرند ،‌در میان دوست و آشنا این سخن بیشتر شنیده می شود که بیچاره مرد و خیالش راحت شد !!

 


رفتارهای ناشی از ترس هیچگاه منجر به آگاهی نخواهند شد و مردم دیار ما در طول قرن ها این را تجربه کرده اند ولی به همان دلیل که منجر به آگاهی نمی شود ،‌دوباره در مقابل مشکلی جدید همان راهکار ترس و پناه بردن به اختفا را پیش گرفته اند و کمی بعد دوباره همان دور باطل را ادامه داده اند !! اگر قلعه ها جانپناه های خوبی بودند (!؟)‌ مطمئنا ما اینهمه قلعه ی ویران و خرابه نداشتیم ... و اینهمه داستان در مورد قلعه گشائی و کشت و کشتارها و ...


در اروپا قلعه های سالم زیادی وجود دارد و این نشان می دهد که مردم در پشت آن قلعه ها صورت مقطعی پناه گرفته اند ولی تمام ترس شان را آن پشت نبرده اند !! بلکه مبارزه کردن را یاد گرفته اند و زندگی در سایه مبارزه کردن، زیبا و هوشمندانه است !!!

 

دیشب تا خواب نوراخانیم کمی سنگینتر بشود‌، نشستم و کمی فضای مجازی را مرور کردم ... بازی با آمار و اعداد و صدالبته بازی با اعصاب مردمی که شوکه شده و کمی تا قسمتی می ترسند !! کمابیش نیت ها و قصد و غرض ها هم معلوم است  !!

 

دیروز توی خیابان در زمان بازگشت به خانه ،‌یادم به خیابان های نخجوان و ترکیه افتاده بود که همیشه خلوتی آنها برایمان عجیب بود !! به دلایل مختلف خیابان های ما بیش از حد شلوغ تشریف دارند ؛‌شاید برای اینکه قسمتی از دلخوشی مردم ماشین گردی و خیابان گردی با ماشین است !! دیروز شلوغ یو ترافیک خیابان ها واقعا معقول بود (!!!؟)‌ واقعیت هم این است که ما آنهمه که ادعا می کنیم صنعتی و پیشرفته نیستیم و نباید اینهمه آلودگی داشته باشیم !! 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رویا جمعه 16 اسفند 1398 ساعت 15:29 http://Chiksay.blogsky.com

من نمی تونم مردم رو توی این شرایط مقصر بدونم. سال ها و نسل ها با همین تفکر بزرگ شدن جلوی تغییر سبک زندگی رو توی خیلی هاشون گرفته.
ولی نمی شه انکار کرد که ترس از هر چیز از خود اون چیز بدتره.

البته حالا وضعیت بحرانی شده است !!
ولی مطمئنا در وضعیت بعد از بحران باز همین مردم هستند و همین روش های غلط زندگی !! مگر دولت ها باید برای مردم زندگی کردن یاد بدهند !؟!؟ آنهم دولت هایی که همیشه یا با شمشیر سر کار بوده اند و یا با فریب و دروغ !!
مردم باید از خودشان و خانواده شان شروع بکنند و وقتی به جامعه رسیدند از دولت بخواهند ... ولی این آگاهی و توجه و وقت گذاشتن می خواهد و مردم ما سر به هوائی را دوست دارند و یکی که بتوانند به او فحش بدهند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد