یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

شازده کوچولو ...

 

من قبلاها کتاب های زیادی می خواندم ولی این روزها دوست دارم برخی کتاب ها را زیاد بخوانم !! و برای همین وقتی در این عصر کرونایی و خانه نشینی ( البته برخی ها ! ) از من می خواهند تا کتابی معرفی بکنم (!؟) به قفسه ی کتاب های مانده و به کتابهای رفته فکر می کنم و چیزی نمی گویم !! دیروز به یکی گفتم : " آخرین کتابی که خوانده بودی را دوباره بخوان !! " نمی دانم منظورم را گرفت یا نه ، ولی یک جورائی ، ناجور نگاهم کرد !!!

  

 


امروز صبح بصورت خیلی سرپائی (!) کتابچه شازده کوچولو را برداشتم و یک صفحه ای را به رسم استخاره باز کردم و خواندم !!! مثل همیشه برایم جالب آمد ؛ قسمتی بود که مسافر کوچولوی داستان در یکی زا ستاره ها به مرد پیری برخورد می کند که جفرافیست تشریف دارد ...


ترجمه خودش یکی ازبزرگترین دشمنان انتقال ادیبانه ی یک کتاب می باشد !! برای مثال جغرافی دان ترجمه فارسی کسی ست که جغرافی می داند ولی در این کتاب وقتی جغرافی دان از روال کارش تعریف می کند نشان می دهد که او جغرافی دان نیست بلکه متصدی ثبت جغرافی های منتقل شده از کاشفان جغرافی هست !!


همان جا سرپائی یادم به کسی افتاد که زمانی دبیر هیئت کوهنوردی بود و گزارشات سفرهای تحقیقی و گاه کوهنوردی گروه های اندک کارخانه ها و دانشگاهی که آن زمان بود را جمع کرده بود و بعدها به نام خودش کتابی از آن گزارشات بیرون داد و مردم چقدرخالصانه و صادقانه دروغش را راست پنداشتند و فکر کردند که او چقدر همه جا را مثل کف دست اش می شناسد !!! و حتی بدون کمی فکر کردن او را که در رادیوی محلی از روی نوشته های دیگران حرف می زد (!) بعنوان یک آشنای منطقه بعنوان شورای شهر انتخاب کردند و با اینکه دیدند چیزی در چنته ندارد ولی باز حرمتش را چندان نگه داشتند که آدم از تعجب شاخ در میآورد !!

 

من شاید 40 سال است که این کتاب را می شناسم ولی هیچگاه ننشستم تا در عرض یک ساعت همه اش را بخوانم و تمام بشود !! همیشه دوست دارم باز کنم و صفحه ای را بخوانم و بعد بگذارم کنار تا نوبتی دیگر فرا رسد و اتفاقی باز جلوی چشمم بیاید !!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
الهام سه‌شنبه 13 اسفند 1398 ساعت 13:12 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com

سلام
این کتاب البته اصلا برای تفأل زدنه... باعث شدید من هم تفال بزنم. برای من فانوس افروز اومد. با این جمله ی مهم که: هر کسی ممکنه در عین حال هم وفادار باشه و هم تنبل. خیلی وصف حال بود.

سلام
در هر صفحه وصف حالی برای خواننده دارد

محمدرضا سه‌شنبه 13 اسفند 1398 ساعت 21:35

سلام
بقول معروف مدینه گفتی و کردی کبابم . تازه داغ سی ساله ام از فریبکاری های این نا انسان باصطلاح فر هنگی که بیشترین تالیفاتش را از آثار عکاسی و روایتهای این حقیر وحتی کمک مالی برای نشر آثار ش بهره برده داشت فراموشم میشد که با مطالعه این پست شما دوباره به یادم افتاد .از خداوند متعال شفای عاجل برای اینگونه موجودات مسئلت دارم که این ویروس بدتر از کروناست و خیلی مسری !!!

سلام
ابتدا مطلب را نوشتم و بعد با خودم گفتم در این کشور نوشتن و یادآوری کردن برخی مطالب بجای اینکه خفتگان را بیدار بکند ، بیدارها را کم بدخوابتر می کند !! بیاد شما هم بودم
خدا به آنها شفا نخواهد داد چرا که به آنها وظیفه ی ویروسی برای امتحان و ابتلای جامعه ی بشری داده است !!

نگین سه‌شنبه 13 اسفند 1398 ساعت 22:14

سلام

و من کتاب به این مشهوری رو هنوز نخوندم!!

از دیروز کتاب صوتی چشمهایش(بزرگ علوی) رو شروع کردم ولی تا میام متمرکز بشم روی داستان، تلفن زنگ میخوره و فامیل ِ نگران احوال ما رو میپرسن و هشدارهای کرونایی میدن!!

این روزها خیلی خوش بحال مخابرات شده!

سلام
مطمئنا وقتی خواندید چیز زیادی نخواهید یافت و خواهید دید که این کتاب را جمله به جمله و روایت به روایت د ر جاهای دیگر مکررا شنیده و خوانده اید !!
این احوالپرسی ها سریعتر از خود ویروس در انتشار استرس کاربرد دارد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد