یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

فراموشی !!

 

امروز اولین جائی که مراجعه کردم بانک ملت بود !! من بین تمام بانک ها از همان اول با بانک سپه هیچ وقت کارم نیافتاده است طوری که سال گذشته وقتی یک چک بردم بگیرم و کد ملی ام را وارد کردند با تعجب گفتند : " شما تا حالا به بانک سپه مراجعه نداشتید !؟ " گفتم : " نه ... " گفتند : " چون هیچ شناسائی نسبت به شماره ملی شما در سیستم وجود نداشت ! " ( قابل توجه که ما هر روز از هزار روزنه به سیستم هایی که ما را می بینند ، وصل هستیم !! )

 

  

دیگر اینکه از بانک ملت اصلا خوشم نمی آید و شاید هم تاکنون هیچوقت نشده که وارد بانک ملت بشوم و با یک بی نظمی و برخورد نامناسب طرف روبرو نشده باشم ؛ البته بیشتر برخورد بد با دیگران !! و بقیه بانک ها هم جریان دارند مثلا هیچگاه بدون سلام و علیکِ آشنا به بانک ملی وارد و خارج نشده ام !! و بقیه را بیخیال ...

 

خلاصه اینکه یک حسابی داشتم که سال 84 از طریق هلال احمردر بانک ملت برایمان بازانده بودند ( گفته بودند باز کنیم !! ) و یک نوبتی هم پول ماموریت ها رادر آنجا واریز کرده بودند و من دنبالش نرفته بودم تا امروز (!!) امروز رفتم بانک ملت و نیم ساعتی ایستادم تا کارمندان خدوم با چه زحمتی کار مردم را راه بیاندازند !! وقتی به برخی کارمندان می رسم یاد فیلم حضرت موسی می افتم که کارگرانی که داشتند اهرام را می ساختند با شلاق می زدند که کار بکنند !!! کارمندان ؛ مخصوصا کارمندان بانک ها همیشه مرا تحریک می کنند که کاش یکی بالای سرشان باشد و با شلاق بزند توی سرشان تا کار بکنند !! طوری هم وقت کشی می کنند که نه یکی مثل من که حتی یک تازه از روستا رسیده هم متوجه می شود !! تقصیری هم ندارند !؟ رئیسشان از خودشان بدتر است و معاون هم که همیشه با تلفن مشغول است !!

 

کارت مرا گرفت و گفت : "  که این حساب ها مسدود شده و کلا عوض شده اند !!"  گفتم : " شما فقط بلدید هی کارت عوض کنید  و حساب تغییر بدهید !! ببینید چگونه می شود به روز کرد !! " این طرف و آن طرف تقلایی کرد و یک حساب جدید باز کرد و داد دستم و گفت : " بفرمائید !! " گفتم : " منکه نگفتم پولش را می خواهم ... گفتم از ان موقع تاحالا گردش حسابی ، واریزی ، برداشتی اگر بوده را بنویسید ! " و کارت قبلی مرا پاره کرد و من پرخاش کردم که شما چرا آن را پاره کردید ، همان که باطل کردید کافی بود دیگر !! خلاصه کله پایش کردم تا دوباره از سطل آشغال بریده هایش را بردارد و بدهد به خودم !! و گفتم : " نابغه هایی که شما باشید ، معلوم است که می شود از زیر دستتان میلیاردی پول رد کرد !! " خلاصه اینکه از سال 86 به این طرف یک ریال به حساب من واریز نشده بود و نشان به این نشان که پول ماموریت های من در زلزله ی ورزقان معلوم نیست به شکم کدام حلال زاده رفته است !!؟؟ زلزله ی ورزقان مال سال 91 بود !! یادم باشد بروم هلال احمر ببینم چه کسی تازگی ماشین اش را عوض کرده است !!

 

سوار اتوبوس شده و رفتم چاپخانه ی یکی از دوستان قدیمی و ناهار را هم مهمان او بودم و بعد از ناهار برگشتیم چاپخانه و نشستیم برای کمی گپ زدن !! چند بار با هم اصفهان و شیراز رفته بودیم ؛ البته حوالی سالهای 73 - 74 !!! ولی عجیب همه را با جزئیات در یاد داشت و تعریف می کرد و من هی سعی می کردم خودم را در لابلای آن خاطرات پیدا بکنم !! واقعا اگر چند فقره عکس و نوشته نبود ، چقدر زود همه چیز از یادها می رفت و ...

 

عصر موقع بازگشت بود که یکی زنگ زد که توی مسیر است و برای بردن چاپ هایش می آید !! نیم ساعتی هم نشستیم و آمد و هنوز ننشسته شروع کرد دنبال قاضی ها و مامورین و ... بدو بیراه گفتن و اینکه هیچی حالی نیستند و چوپانی از سرشان زیادی است و ...!!! و یک ربعی که بود را فقط داشت تکرار می کرد !! حالا کارهای چاپی اش چی بود ، یک سری پوستر که روی طناب فرنگی های مدل جدید می گذارند !! وقتی داشت خداحافظی می کرد گفتم : " من اگر این را نگویم احتمالا شب سراغم بیاید و تا صبح نخوابم !!! شما این ها را بدلیل اینکه وارداتش قدغن شده است و نمی توانید از ترکیه وارد بکنید در شهرستان بناب تولید می کنید و اینجا بسته بندی کرده و در کشور پخش می کنید !! فکر نمی کنید اگر آن مامورین و قضات کاربلد بودند جایتان در گوشه زندان بود !! حداقل شما یکی از بابت ندانستن های بالادستی ها و عدم مدیریت بازار خوشحال باشید (!) بگذارید مردمی که سرشان کلاه می رود و جنس وطنی را با مارک خارجی می خرند ناراحت باشند !!! "

 

خلاصه اینکه طرف خیلی زود خداحافظی کرد و رفت ... یعنی فکر کرد که زود نرود شاید چند تائی هم نوش جان بکند !!

 

دیروز هم که شنیدم انگار قرار شده است وزارت صمت ، دوباره تقسیم شده و بازرگانی از آن منفک بشود !! معلوم شده است که مشکلات کشور از کجا ناشی می شده است !!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 27 فروردین 1398 ساعت 01:38

سلام
درسته که کارمندای بانک وقت کشی میکنن و درست کار نمی کنن ولی کار مزخرفی هم دارند، خسته کننده ست!

سلام
البته اوائل این جوری نیستند و خیلی خوب کار می کنند و کلی مودب تشریف دارند ... با کلی پارتی و ... استخدام می شوند ولی کم کم که خودشان را از طرق مختلف پیدا می کنند و می بینند که چه آدمهایی چقدر در حسابشان پول دارند (!) افسردگی می گیرند ...
ولی اینها دلیل معطل کردن و اذیت ارباب رجوع نمی شود .

نگین سه‌شنبه 27 فروردین 1398 ساعت 22:51

سلام بر جناب دادو

ما یه بانک ملی نزدیکی خونه داریم که هر بار رفتم با اعصاب خورد بیرون اومدم.. یکسال نشد که عطایش را به لقایش بخشیده و حساب رو بستم .. کارمنداش تنبل نبودن ولی خیلی آشنا بازی در میاوردن و هرکی از در بانک وارد میشد، یه سلام و علیک بلند با آقای فلانی و فلانی میکرد و میرفت پشت پیشخوان!! و کارش رو بدون نوبت راه مینداخت ...

ولی از بانک تجارت راضی هستم، ایضا ایران زمین ...
بخصوص کارمندان ایران زمین خیلی مودب و فرز و کاری هستن و هر وقت وارد بانک میشیم جلوی پامون بلند میشن با اینکه حساب میلیاردی هم اونجا نداریم !!!

سلام
سالهای قبل بانک تجارت یک سر و گردن از بقیه بانک ها بالاتر بود ... بانکهای جدید هم در ابتدا خوب عمل می کنند و ایضا برای برخی فعالان خوب هستند ولی واقعیت این است که سیستم خوبی آنها را هدایت و نظارت نمی کند ... البته قبلا نظرسنجی و نظرخواهی نداشتند و بهتر بودند ، این تکریم ارباب رجوع بدترین کلاهی بود که سر ملت رفته است !

و البته مثل خیلی جاهای دیگر !

نگین سه‌شنبه 27 فروردین 1398 ساعت 22:52

یادم باشد بروم هلال احمر ببینم چه کسی تازگی ماشین اش را عوض کرده است !!

چه طنز تلخی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد